پستی را از هيچيك از خلفا نمیپذيرد ، نه فرماندهی جنگ و نه حكومت يكاستان و نه اماره الحاج و نه يك چيز ديگر از اين قبيل را . زيرا قبوليكی از اين پستها به معنی صرف نظر كردن او از حق مسلم خويش است و بهعبارت ديگر كاری بيش از همكاری و همگامی و حفظ وحدت اسلامی است . امادر عين حال كه خود پستی نمیپذير فت مانع نزديكان و خويشاوندان و يارانشدر قبول آن پستها نمیگشت ، زيرا قبول آنها صرفا همكاری و همگامی است وبه هيچ وجه امضای خلافت تلقی نمیشود ( 1 ) . سيره علی در اين زمينه خيلی دقيق است و نشانه متفانی بودن آن حضرت درراه هدفهای اسلامی است . در حالی كه ديگران میبريدند او وصل میكرد ، آنهاپاره میكردند و او میدوخت . ابو سفيان فرصت را مغتنم شمرد خواست از نارضائی او استفاده كند وانتقام خويش را به صورت خير خواهی و احترام به وصيت پيغمبر به وسيلهوصی پيغمبر از پيغمبر بگيرد ، اما قلب علی آگاهتر از اين بود كه گولابوسفيانها را بخورد ، دست رد بر سينهاش زد و او را از خود راند .در هر زمانی ابوسفيانها و حيی بن اخطبها در كارند . در عصر ما انگشتحيی بن اخطبها در بسياری از جريانات نمايان است . بر مسلمين و بالاخصشيعيان و مواليان علی عليهالسلام است كه سيرت و سنت آن حضرت را در اينزمينه نصب العين خويش قرار دهند و فريب ابو سفيانها و حيی بن اخطبهارا نخورند . پاورقی : 1 - رجوع شود به شرح ابن ابی الحديد ذيل نامه 62 سخن امام : فامسكتيدی حتی رأيت راجعة الناس قد رجعت عن الاسلام » . |