بام يك ساختمان چهار طبقه پرت كردن يا خود را داخل آتش انداختن يكگناه است اما ما اين گناه را هرگز مرتكب نمیشويم چون خطر و زيان آنبرای ما ثابت و مجسم است . میدانيم دست به برق گرفتن همان و جان تسليمكردن همان . فقط وقتی اين گناه را مرتكب میشويم كه از آن خطر چشم پوشيدهباشيم . ولی يك بچه دست به آتش میزند . چرا ؟ چون خطر اين گناه آنچنانكه برای ما مسجل است برای او مسجل نيست . يك نفر آدم عادل ملكه تقوادارد و به همين جهت بسياری از گناهان را اصلا انجام نمیدهد . همان ملكهبه او در اين حد عصمت میدهد . بنابراين عصمت از گناه بستگی دارد بهدرجه ايمان انسان به گناه بودن آن گناه و خطر بودن آن خطر . ما گناهان راتعبدا پذيرفتهايم كه گناه است يعنی میگوئيم چون اسلام گفته است شرابنخور ما نمیخوريم ، گفته قمار نكن نمیكنيم . كم و بيش هم میدانيم كه بداست اما آنچنان كه خطر خود را در آتش انداختن بر ايمان مجسم است ، خطراين گناهان برای ما مجسم نيست . اگر ما همان اندازه كه به آن خطر ايمانداريم به خطر اين گناهان نيز ايمان میداشتيم ، ما هم از اين گناهان معصومبوديم . پس عصمت از گناه يعنی نهايت و كمال ايمان . آن كسی كه میگويد: « لو كشف الغطاء ما ازددت يقينی » ( 1 ) اگر پرده هم برافتد بر يقينمن افزوده نمیشود ، قطعا معصوم از گناه است . او در اين سوی پرده همپشت پرده را مجسم میبيند . يعنی مثلا او حس میكند كه با يك دشنام دادندر واقع عقربی برای جان خود آفريده ، و به همين دليل چنين كاری نمیكند .در اينكه قرآن نيز از ايمانهايی در اين درجه ياد میكند شك نيست . ولهذا عصمت نسبی است يعنی پاورقی : 1 - سفينة البحار ، ج 2 ، ص 734 ( از علی عليهالسلام ) . |