كه مدعی نيستی كه حجت خدا باشی . اگر حجت خدا غير از تو باشد كسی كه باتو خارج بشود خودش را هدر داده بلكه هلاك شده است و اگر حجتی در رویزمين نباشد، من چه با تو قيام كنم و چه قيام نكنم هر دو علی السويه است.او میدانست كه منظور زيد چيست . مطابق اين حديث میخواهد بگويد امروزدر روی زمين حجتی هست و آن حجت برادر توست و تو نيستی . خلاصه سخن زيداين است كه چطور تو اين مطلب را فهميدی و من كه پسر پدرم هستم نفهميدمو پدرم به من نگفت ؟ آيا پدرم مرا دوست نداشت ؟ و الله پدرم اينقدرمرا دوست داشت كه من را در كودكی كنار خودش بر سر سفره مینشاند و اگرلقمهای داغ بود برای اينكه دهانم نسوزد آنرا سرد میكرد و بعد به دهان منمیگذاشت . پدری كه اين مقدار به من علاقه داشت كه از اينكه بدنم با يكلقمه داغ بسوزد مضايقه داشت ، آيا از اينكه مطلبی را كه تو فهميدی به منبگويد تا من بر آتش جهنم نسوزم مضايقه كرد ؟ [ ابو جعفر احول ] جوابداد به خاطر همين كه تو در آتش جهنم نسوزی به تو نگفت ، چون تو را خيلیدوست داشت به تو نگفت زيرا میدانست اگر بگويد تو امتناع میكنی وآنوقت جهنمی میشوی . نخواست به تو بگويد برای اينكه سركشی روح تو رامیشناخت ، خواست تو در حال جهالت بمانی كه لااقل حالت عناد نداشتهباشی . اما اين مطلب را به من گفت برای اينكه اگر قبول كردم نجات پيداكنم و اگر نه ، نه ، و من هم قبول كردم . بعد میگويد گفتم : انتم افضل ام الانبياء شما بالاتريد يا انبياء ؟ جوابداد انبياء . قلت يقول يعقوب ليوسف « يا بنی لا تقصص رؤياك علیاخوتك فيكيدوا لك كيدا »گفتم يعقوب كه پيغمبر است |