يعنی من فرد ندارم ، افراد را از دست دادهام ، من ندارم آدمی كه بتوانم[ به كمك او اوضاع جامعه را ] اصلاح كنم. بعد میگويد : « لولا حضور الحاضرو قيام الحجة لوجود الناصر » ... بر من ديگر حجت تمام شده ، من در مقابلتاريخ عذری ندارم، تاريخ اين حرف را از من نمیپذيرد ، میگويند علی فرصترا از دست داد . من با اينكه اين فرصت ، فرصت نيست ، ولی برای اينكهتاريخ نگويد فرصت خوبی بود و از دست داد ، قبول میكنم . بنا بر اين اوخودش مدعی است كه [ فرد ] نيست و الان وقت خلافت من نيست . درباره هر كسی انسان ترديد بكند ، درباره خود علی ( ع ) تاريخ هم ترديدنمیكند كه او خودش را احق به خلافت میدانست از ديگران . سنيها هم اينرا قبول دارند كه علی ( ع ) خودش را احق به خلافت میدانست از ابوبكر وعمر و . . . آنوقت چطور علی ( ع ) كه خودش را احق به خلافت میدانست ازابوبكر و عمر ، بعد از عثمان كه میروند سراغش برای خلافت ، عقب مینشيندو میگويد من اگر بعد از اين هم برايتان مشاور باشم بهتر از اين است كهامير باشم . بنابراين چنين افرادی نداشته ، حالا به چه علل و عواملی ،بحث ديگری است . اما مسئله : « و يؤتون الزكاش و هم راكعون ». اولا اينكه ايشان فرمودندزكات به انگشتر تعلق نمیگيرد ، اصلا به طور كلی انفاق كار خير را زكاتمیگويند . اين زكات اصطلاحی كه امروز به كار میرود ، در عرف فقها علماست برای زكات واجب ، و الا در قرآن اينطور نيست كه هر جا دارد :« يقيمون الصلوش و يؤتون الزكاش »، مقصود همين زكات واجب است . زكاتيعنی صاف كردن مال ، پاك كردن مال و حتی پاك كردن روح و نفس . قرآنبه طور كلی |