تنصيص میشوند و میگويند پس امامت به اين معنا كه گفتيم بايد به نصباشد از طرف پيغمبر نه به صورت تعيين مردم . بنابراين از مسئله لطفآمدند به مسئله عصمت و از مسئله عصمت آمدند به مسئله تنصيص . به اينجاكه میرسند ، پله چهارمی را بايد طی كنند : بسيار خوب ، اينها همه درستولی چه ارتباطی با علی ( ع ) دارند ؟ [ خواجه نصير ] میگويد : و همامختصان بعلی ايندو [ يعنی معصوم و منصوص بودن ] از مختصات علی ( ع )است . مقصود اينست كه در اين جهت حتی يك نفر اختلاف ندارد كه غير علیمنصوص نيست . يعنی صحبت اين نيست كه ديگران میگويند پيغمبر ( ص )كس ديگری را تعيين كرد و ما میگوئيم علی ( ع ) را ، بلكه صحبت اينستكه آيا پيغمبر كسی را تعيين كرده است كه در اين صورت غير از علی كسديگری نيست ، و يا اساسا كسی را تعيين نكرده است ؟ همين قدر كه بگوئيمنص و تنصيص لازم و واجب است و پيغمبر بر انسانی تنصيص كرده ، آن شخصغير از علی ( ع ) كس ديگری نمیتواند باشد چون ديگران چنين ادعايی ندارندو بلكه انكار دارند . حتی خلفا مدعی تنصيص [ در مورد خود ] نيستند چهرسد به ديگران . اتباعشان هم مدعی تنصيص بر آنها نيستند . بنابراين ديگربحثی نيست . در مورد عصمت هم همين طور است ، نه خلفا مدعی عصمت خودشان بودندبلكه صريحا به اشتباهاتشان اعتراف میكردند و نه اهل تسنن قائل به عصمتآنها هستند چون همان طور كه گفتيم مسئله امامت از نظر آنها يعنی حكومت. در مسئله حكومت ديگر مطرح نيست كه حاكم اشتباه يا گناه نكند .میگويند خير ، اشتباه هم زياد میكردند ، گناه هم مرتكب میشدند ولی در حديك انسان عادل ، در حد انسانی كه لياقت پيشنمازی دارد . بيش از اين |