اسلام آئينی است جامعه و شامل همه شئون زندگی بشر ، ظاهری و معنویمانند مكتب فلان معلم اخلاق و فيلسوف نيست كه فقط چند عدد كتاب و چندنفر شاگرد تحويل جامعه داده باشد . اسلام نظامی نوين و طرز تفكری جديد وتشكيلاتی تازه عملا به وجود آورد . در عين اينكه مكتبی است اخلاقی و تهذيبی، سيستمی است اجتماعی و سياسی . اسلام معنی را در ماده ، باطن را در ظاهر، آخرت را در دنيا و بالاخره مغز را در پوست و هسته را در پوسته نگهداریمیكند . انحراف خلافت و حكومت از مسير اصلی خود ، دستگاه خلافت را بهمنزله پوسته بی مغز و قشر بدون لب در آورد . عناوين " يا امير المؤمنين" و يا " يا خليفه رسول الله " و " جهاد فی سبيل الله " و بالاخرهحكومت به نام خدا و پيغمبر محفوظ بود اما معنی يعنی تقوا و راستی وعدالت و احسان و محبت و مساوات و حمايت از علوم و معارف در آن وجودنداشت خصوصا در دوره اموی كه با علوم و معارف مبارزه میشد و تنها چيزیكه ترويج میشد شعر و عادات و آداب جاهلی و مفاخرت به آباء و انساببود . اينجا بود كه سياست از ديانت عملا جدا شد يعنی كسانی كه حامل وحفظ مواريث معنوی اسلام بودند از سياست دور ماندند و در كارها دخالتنمیتوانستند بكنند و كسانی كه زعامت و سياست اسلامی در اختيار آنها بوداز روح معنويت اسلام بيگانه بودند و تنها تشريفات ظاهری را از جمعه وجماعت و القاب و اجازه به حكام اجرا میكردند . آخر الامر كار يكسره شد واين تشريفات ظاهری هم از ميان رفت و رسما سلطنتها به شكل قبل از اسلامپديد آمد و روحانيت و ديانت به كلی از سياست جدا شد . از اينجاست كهمیتوان فهميد بزرگترين ضربتی كه بر پيكر اسلام وارد شد از |