فرزندان دنياى گذران و فرزندان آخرت جاودان
آنانكه در اين زندگانى بدون توجه به حقيقت اصلى دنيا كه مانند پلى براى عبور به آخرت جاودان است ، به مزاياى نسبى و مخلوط به ناگواريهاى دنيا دل باخته و خود را فريب دادهاند ، همانند آن كودكان گستاخند كه بگمان ابديت دامن پدر و مادر ، به آن دامن چسبيده ، بر قيافه آن دو وسيله وجود چنان خود را باختهاند كه خود را جزئى غير قابل تفكيك و استقلال از آن پدر و مادر مىدانند . گويى : هرگز بوئى از رشد و استقلال به مشام آنان نرسيده است و آنان براى ابد جزئى پيرو از وسيله وجود خود مىباشند . آنان با اينكه مىبينند با گذشت ساليان عمر استعدادهاى عالىترى در وجودشان براى به فعليت رسيدن مىجوشند ، با اينحال آنها را سركوب و خفه مىكنند و يا آن استعدادها را به صورت نيروهائى براى محكمتر چسبيدن بدست و پا و دامن پدر و مادر به كار مىگيرند ، ذكر و فكرشان حيات طبيعى محض و لذايذ و آلام آن است . آنان در عشق به دنيا مبدل به نمودهاى خود دنيا شدهاند ،
پول پرستان پول شدهاند و مقام پرستان مبدل به مقام شدهاند و شهرت پرستان تجسمى از شهرت گشتهاند :
اى برادر تو همان انديشهاى
ما بقى خود استخوان و ريشهاى
گر بود انديشهات گل گلشنى
ور بود خارى تو هيمه گلخنى
مولوى اين فرزندان دنيا گاهى از شدت عشق و علاقه به دنيا فراموش مىكنند كه خود مبدل به دنيا شدهاند ، با اينحال دم از آگاهى و اطلاع درباره دنيا و حقيقت آن مىزنند و نمىدانند كه هر چه بيشتر در دنيا غوطهور شوند ، بر نادانى آنان درباره دنيا افزوده مىشود :
چون شما سوى جمادى مىرويد
آگه از جان جمادى كى شويد
آنگاه با تمام آسودگى خاطر به اظهار نظر درباره دنيا و مديريت و ايجاد
[ 288 ]
نظم در آن مىپردازند در صورتيكه كمترين درك و فهمى در شئون زندگى دنيوى ندارند . خداوند سبحان مىفرمايد :
يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا 1 ( آنان پديدهاى از دنيا را مىدانند ) .
كه عبارتست از خور و خواب و خشم و شهوت و طرب و عيش و عشرت و توليد چند عدد مثل بىهدف مانند خويش آيا اينست دنيا ؟ آيا اينست راز بزرگ هستى آدمى در اين جهان بزرگ ؟ آيا اينست ارزش استعدادهاى سازنده انسانى ؟ آيا اينست پاسخگوى « از كجا آمدهام ، براى چه آمدهام ،
بكجا مىروم ؟ » و آنانكه در اين دنيا فرزندان آخرت هستند ، هنگاميكه از شير مادرشان كه اين دنيا است ، بريده شدند و از دامان پدرشان كه مزاياى فعاله طبيعت است ، آزاد گشتند ، خود شروع به راه رفتن مىكنند ، از آزادى و استقلال و بالاتر از همه صفات انسانى كه اختيار است ، برخوردار مىشوند ،
دنيا را بهتر از دنيا پرستان مىشناسند ، زيرا آخرت را درك كردهاند و مىدانيم كه نسبت درك آخرت به درك دنيا ، نسبت درك علت به معلول و درك نتيجه به مقدمه است ، چنانكه بدون درك علت و نتيجه ، شناخت معلول و مقدمه هرگز به كمال نميرسد ، همچنين درك دنيا بدون شناخت آخرت قطعا ناقص و محدود و ناچيز خواهد بود .
اين دنيا يك طرف معادلهاى است كه بدون شناخت آخرت كه طرف ديگر معادله است ، امكان پذير نمىباشد .
و اين يك امر طبيعى بوده است كه آن متفكران و دانش پژوهان كه به شناخت آخرت اهميتى قائل نشدهاند ، همواره به جهل و نادانى خود درباره اصول زير بنائى و مبادى كلى و حتى شئون و پديدههاى روبنائى اين دنيا اعتراف نمودهاند و آنانكه از روى كبر و نخوت از اعتراف به نادانى و غوطهور شدن در مجهولات سرسام آور امتناع ورزيدهاند ، بالاخره نتوانستهاند نارسائى و
-----------
( 1 ) الروم آيه 7 .
[ 289 ]
و گسيختگى نظريات كلى خود را درباره دنيا و موقعيت حيات خود در آن پوشيده بدارند . از طرف ديگر همه آنان كه زندگى ابدى را پذيرفتهاند ،
باضافه اينكه شناخت دنيا براى آنان يك شناخت منطقى صحيح است يعنى هم از ديدگاه علمى و فلسفى با اين دنيا ارتباط برقرار مىكنند و هم از ديدگاه آيات وابسته به خدا كه زندگى در آنرا مىتواند در مسير « حيات معقول » قرار بدهد ،
با نظر به معرفت دنيا و زندگى در آن بعنوان قابل حقيقتى تكميل با زندگى اخروى ، بيك معرفت كامل درباره دنيا دست مىيابند كه بر ديگران امكان پذير نميباشد ، زندگى با چنين معرفتى ، همان « حيات معقول » در دنيا است كه دارندگان آن فرزندان آخرتند . 14 ، 15 اليوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل ( امروز دوران عمل است و حسابى در كار نيست ( حساب محسوس ديده نمىشود ) و فردا موقع حساب است و عملى در كار نيست ) .