فلسفه تذكر و زمزمه دائمى شهادتين
در سخنان امير المؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه ذكر شهادتين بارها بميان آمده است . اين سؤال ممكن است مطرح شود كه اين فرزند ابيطالب كه حقيقت شهادتين در اعماق جانش گسترده و همه سطوح روانى او را اشغال كرده بود ، چه نيازى به ذكر و زمزمه آن داشته است ؟ براى پاسخ از اين سؤال بايد اين اصل روانى را در نظر گرفت كه بياد آوردن آن عوامل كمال و رشد كه در درون آدمى ريشه دوانيده است ، يك اشغال محض صفحه خود آگاه ذهن نيست ، بلكه در هر تذكر و يادآورى و بزبان آوردن آن عوامل ، همه قواى دماغى و روانى به هيجان و فعاليت در آمده ، اهميت آن عوامل را براى شخص متذكر بيشتر اثبات مىكند و اين تذكر با نظر به تجدد دائمى حوادث و رويدادهاى زندگى و دگرگونى مستمر موقعيتها ، مانند آبيارى جديد زندگى با آب حيات بخش آن عوامل مىباشد ، باين معنى كه آن عوامل رشد و كمال ضرورت و شايستگى مطلق را براى اداره « حيات معقول » دارند . و چه عاملى حيات بخشتر از شهادت به يگانگى خداوند و تبرى جستن از هرگونه بتهاى بيجان و جاندار كه رهزنان دائمى مردم رشد نيافته مىباشند . 5 أمّا بعد ، فإنّ معصية النّاصح الشّفيق العالم المجرّب تورث الحسرة و تعقب النّدامة ( پس از حمد و ثناى خداوندى [ بدانيد ] كه نافرمانى مربى خيرخواه و مهربان و عالم تجربه ديده موجب حسرت مىشود و پشيمانى به دنبال مىآورد . )
[ 56 ]