پيروى از هوى مزاحم حق يابى و درازى آرزوها موجب فراموش شدن آخرت
هوى عبارتست از امواجى كه از جوشش غرائز حيوانى سر مىكشد و فضاى درون را تيره و تاريك مىسازد و عوامل و وسايل درك و دريافت حقيقت را فلج مىكند . اين هوى با اينكه داراى جوهر و مبناى اصيلى جز خواستن بىمحاسبه چيز ديگرى نيست ، مىتواند همه اصالتها و حقايق ريشهدار را از جلو چشم انسان و عقل و وجدان او دور كند . اين همان « ميخواهم » است كه بهيچ علت و دليلى جز خود تكيه نميكند . و اين يك سخن بىاساس است كه در موقع سؤال از كسيكه مطابق هوى عملى كرده است ، بعنوان جواب بگويد : كه « دلم خواست » كدام دل ؟
[ 274 ]
تو همى گوئى مرا دل نيز هست
دل فراز عرش باشد نى به پست
دل و هوى ؟ دل جايگاه دريافت عالىترين حقايق است ، دل همان جنبه ملكوتى انسان است كه خدا را بوسيله آن در مىيابد . دل جايگاه تصفيه همه مفاهيم و موضوعاتى است كه حواس طبيعى آنها را به عقل نظرى تحويل مىدهد و عقل نظرى بدون اينكه بتواند آنها را از جنبه ارزشها و عظمتها درك كند ، به دل تحويل مىدهد . « دلم خواست كردم » از آن جملات ويرانگر موجوديت آدمى است كه با صورت حق بجانبش ، آتش به ريشه همه اصول و قوانين مبتنى بر حق و حقيقت مىزند . هوى همان امواج بىمحاسبهايست كه از جوشش غرايز انسانى سر بر مىكشند و بدون اعتناء به « بايد » ها و « شايد » ها و « نبايد » ها و « نشايد » ها همه اصالتها را ببازى گرفته و سرمايههاى حيات گرانبهاى آدمى را مستهلك مىسازند . گاهى « هوى محورى » بقدرى شدت پيدا مىكند كه تا سرحد معبوديت پيش مىرود . اين خطر تباه كننده را خداوند سبحان در قرآن مجيد گوشزد فرموده است :
اَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ 1 ( آيا كسيكه هواى خود را براى خويشتن معبود اتخاذ كرده است ؟ ) در چنين موقعيتها است كه موجوديت آدمى كاملا مسخ مىشود و از انسانيت جز اعضاى مادى شبيه بانسان ، چيزى در او نميماند . مهار كردن هوى براى وصول به حق و حقيقت ، درست شبيه مهار كردن كوه آتشفشان است كه مىتواند مقدمهاى براى استخراج مواد معدنى با ارزش آن كوه بوده باشد . درون آدمى داراى نيروها و استعدادهاى بسيار گرانبهائى است مانند معادن با ارزش در شكم كوه آتش فشان ، هنگاميكه هوىها به تموج در مىآيند ،
نه تنها آن نيروها و استعدادها خفه مىشوند ، بلكه انسان در آن موقع بصورت آتشفشانى در مىآيد كه تبديل به موجود خطرناك نيز مىگردد .
-----------
( 1 ) الجاثية آيه 23 .
[ 275 ]
بطور قطع بايد گفت : دردهاى بيدرمان بشرى كه سرتاسر تاريخ ما را فرا گرفته است ، ميكربى جز هواهاى نفسانى ما ندارد . هر كجا ستمى و تجاوزى ديديد ، فورا بسراغ كشف ريشه اصلى آن بپردازيد ، خواهيد ديد كه ريشه اصلى آن ستم و تجاوز هواى نفسانى يك يا چند نفر بوده است . دليل اينكه در اين مسئله ادعاى قطع و يقين كرديم اينست كه هر چه مقابل هوى است ، اصيل و حقيقت است و جاى ترديد نيست كه از واقعيات اصيل و حقيقت هرگز ظلم و تجاوزى بوجود نمىآيد . خطاها و اشتباه كاريها ممكن است مردم يا خود انسان را براى مدتى حتى براى هميشه از برخوردارى از حقايق و اصالتها محروم نمايد ، ولى اين محروميت ظلم و تجاوز نيست ، دليل روشن اين مسئله اينست كه بشر در طول تاريخ گذشتهاش بجهت غوطهور شدن در مجهولهائى كه به ضرر او تمام شده است ، احساس ظلم و تجاوز نمىكند ، بلكه تأسف مىخورد از اينكه چرا آن مجهولات را دير كشف كرده است . بعنوان مثال :
هزاران شايد ميليونها نفر در قرون و اعصار گذشته از بيمارى سل رنج برده و رخت از اين دنيا بر بستهاند ، اما بدانجهت كه جهل به معالجه سل يك پديده اختيارى و از روى هوى نبوده است ، هيچ عاقلى نميتواند گذشتگان را توبيخ كند باينكه چرا بيماران مسلول شما رنج كشيدند و از دنيا رفتند و شما ظالم و تجاوز كاريد ولى اگر يك يا چند انسان در امروز دواى بيمارى سل را بجهت سود پرستى كه آشكارترين مصداق هوى پرستى است ، براى بالا بردن قيمت آن احتكار كنند ، بدون ترديد اينان ستمكار و متعدى و مبارزه كننده با حق و محارب با خدا هستند .
برويم بسراغ آرزوهاى دور و دراز كه موجب فراموش شدن ابديت مىگردد . نخست اين نكته را در نظر مىگيريم كه فرق ميان آرزو و اميد در اينست كه اميد عبارتست از خواستن مطلوبى كه در آينده قابل تحقق است و چون قابل تحقق است ، بالضرورة مبتنى بر واقعيات و يا بر آنچه كه قابل تبديل
[ 276 ]
به واقعيات است ، ميباشد ، لذا اميد آن پديده روانى است كه هر چه بر واقعيات و حقايق بيشتر تكيه داشته باشد ، مفيدتر و محركتر خواهد بود ، بر خلاف آرزو كه با امثال اين جملات « ايكاش چنين باشد » ، « ايكاش چنين پيشامد كند » ابراز مىگردد . لذا آرزو نوعى خواستن است كه خواسته شده فعلا تحققى ندارد ، و از عوامل و عللى كه ممكن است آن خواسته شده را در آينده تحقق ببخشد اثرى و نشانى وجود ندارد . بهمين جهت است كه انسان در حال آرزوهاى دور و دراز مجبور است انرژىهاى مغزى خود را در ساختن تصنعى علل و عوامل و جابجا كردن حقايق و حذف و انتخاب نامعقول واقعيات مستهلك نمايد .
در صورتيكه اين نيروها و انرژيهاى مستهلك شده ممكن است آرمانهاى بسيار مفيدتر و ضرورىتر از آن خواستههاى آرزوئى را تحقق ببخشد . نتيجه تباه كننده ديگرى را كه آرزوهاى دور و دراز در بردارد همانست كه موجب ناپديد شدن آخرت و سراى ابديت و لقاء اللّه از افق روح آدمى مىباشد . اين همان خطر بزرگست كه سر راه حيات هدفدار انسانها را مىگيرد و از حركت در مسير تكاملى « حيات معقول » باز مىدارد . آرزوها يك امواج زودگذر و ناپايدار مغزى نيستند كه لحظاتى سر بر كشند و سپس فرو بنشينند ، بلكه آرزوها همواره سطوح روانى امروز را كه روياروى حقايق و واقعيات و متأثر از آنها است مىتراشد و ميخراشد و قشرى از مفاهيم حقيقتنما و مطلوب نما در آينده را بر آن سطوح مىچسباند و جلو فعاليتهاى طبيعى روح را مىگيرد . اينان در فرداهاى بدون ديروز و امروز زندگى مىكنند :
عمر من شد برخى فرداى من
1 واى ازين فرداى نا پيداى من
ناظر زاده كرمانى و بهمين علت است كه درك و اشتياق بابديت از افق روح محو مىشود و بجاى آن ، « فرداهاى » موهوم جانشين ميگردد . آيهاى در قرآن سرگرم شدن
-----------
( 1 ) برخى قربانى .
[ 277 ]
بر آرزو را باين نحو مورد توبيخ قرار مىدهد :
رُبَما يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ كانُوا مُسْلِمينَ . فَذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهُمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يُعْلَمُونَ 1 ( چه بسا كسانيكه كفر ورزيدهاند . دوست مىدارند كه كاش مسلمان بودند ، آنها را بحال خود واگذار ، بخورند و از متاع دنيا برخوردار شوند و آرزو آنانرا بخود مشغول بدارد ، بزودى خواهند فهميد ) . 6 ، 8 ألا و أنّ الدّنيا قد ولّت حذّاء فلم يبق منها إلاّ صبابة كصبابة الأناء اصطبَّها صابّها ( هشيار باشيد ، دنيا بشتاب مىگذرد و نمانده است از دنيا مگر تهماندهاى در كاسه مانند آن ته ماندهاى كه كسى آنرا در كاسه ريخته باشد ) .