يك اكتشاف عينى و تجربى در كارهاى انسانى در مقابل علم خداوندى
بطور قطع حتى يك فرد در تاريخ بشرى در هيچ دوران و جامعه و شرايط
[ 89 ]
ديده نشده است كه پيش از آنكه اقدام به كارى كند ، بنشيند و در انديشههاى عريض و طويل فرو رود تا براى او روشن شود كه آيا كارى را كه مىخواهد انجام بدهد ، معلوم خداوندى است يا نه ؟ كه اگر معلوم خداوندى است ،
آن را انجام بدهد و الا بنشيند و كارى نكند . اگر كسى بگويد : مردم در زندگانى خود رابطه الهى و نقش او را در زندگى در نظر نمىگيرند ، چه رسد باينكه درباره علم خداوندى بيانديشند . پاسخ اين اعتراض روشنتر از آن است كه نيازى به تفصيل داشته باشد . بسيار خوب ، مردم معمولى چنين است كه شما ميگوييد . آيا يك فرد از پيامبران و اوصياء و اولياء اللَّه و آنانكه با اعتقاد جزمى به نظارت الهى در زندگانى گام برميدارند ، ديده شده است كه بنشيند و اول اين مسئله را بر خود مطرح كند كه آيا كارى را كه مىخواهد انجام بدهد معلوم و مورد مشيت الهى است يا نه ؟ آرى حتى يك فرد هم ديده نشده و نخواهد شد . آيا مشاهده و تجربه و استقرائى بالاتر از اين در علوم سراغ داريد كه حتى يك فرد استثنايى هم پيدا نشود . حتى اگر انسان نوعى نهيليست هم بوده باشد ،
كه جز خدا همه چيز را پوچ بداند باز براى اثبات مكتب خود كه پوچى جهان هستى است ، نمىنشيند تا بيانديشد در اينكه از نظر علم الهى اين كار بايد صورت بگيرد يا نه آيا اين مشاهده كامل و عمومى اثبات نمىكند كه عدم ارتباط كارهاى اختيارى انسانى با مشيت و علم الهى ، يك حقيقت ضرورى درونى است كه تمام انسانها و لو بطور ناآگاه ، حتى بدون استثناى يك فرد ، دارا مىباشند . پس معلوم مىشود كه اين يك وسوسه ذهنى است كه دامن انسان را پس از صدور كار مىگيرد ، تا راه فرارى به پيش پاى خود هموار بسازد . در پايان اين مبحث روى اين جمله تأكيد مىكنيم كه : هر كس عاشق كلمه جبر است ، مانعى از عشق ورزى او به آن كلمه وجود ندارد ، حتى اگر بالاتر از اين ، هر موقع كه در انديشه جبر فرو رفت ،
روى همه جريانات طبيعى و غير طبيعى ضرورى كه پيرامونش را گرفتهاند ، انگشت بگذارد و همه موقعيتها و رويدادها را ضرورى و جبرى تلقى نمايد ، و خود
[ 90 ]
را ميان حلقههاى زنجير ضرورتها و جبرها ببيند . ولى اگر ضمنا در خود ، نوعى از آگاهى به ضرورتهاى گذشته و حاضر و آينده احساس كرد و ديد قدرتى در خود او وجود دارد كه مىتواند پس از آگاهى به كميت و كيفيت ضرورتها ،
جهشى انجام بدهد و خود را در حلقههاى والاترى از زنجير موقعيتها و رويدادهاى جبرى قرار بدهد ، حتما دست به چنين جهش بزند و تسبيحى بدست بگيرد و بگويد : اين يك ضرورت ، آن دو ضرورت ، اين جبر سوم ، آن هم جبر چهارم ، ولى آن كار صحيح را انجام بدهد . 7 ، 13 و قد كنت نهيتكم عن هذه الحكومة فأبيتم عليّ إباء المنابذين حتّى صرفت رأيي إلى هواكم و أنتم معاشر أخفّاء الهام ، سفهاء الأحلام .
و لم آت لا أبا لكم . بجرا و لا أردت لكم ضرّا ( من شما را از اين حكميت نهى كرده بودم و شما مانند طردكنندگان كتاب الهى دستور مرا پشت سر انداختيد و از عمل بآن امتناع ورزيديد ، تا آنكه مرا مجبور كرديد كه نظرم را باخواسته شما تطبيق كنم و شما مردمى سبك مغز و غوطهور در رؤياهاى احمقانهايد . من اى مردم بىاصل ، هرگز قصد شر و افساد براى شما نداشتم و براى شما ضررى نخواستهام ) .