قضا و قدر شما نابخردان لجوج را در دام خود تباه خواهد ساخت
درباره قضا و قدر مباحثى بسيار فراوان در كتب فلسفى و كلامى مطرح
-----------
( 1 ) الكهف آيه 103 .
[ 75 ]
شده است و مىتوان گفت : هر مكتب كه براى كل مجموعى جهان هستى نقشه معينى را مىپذيرد ، چه آن مكتب الهى باشد و چه غير الهى ، حقيقتى را بعنوان نقشه تعيين كننده سرگذشت و سرنوشت عالم هستى با همه اجزاء و روابطش قبول كرده است ، هر چند كه اين نقشه معين را با اصطلاحاتى مختلف بيان نمودهاند . در مكتب اسلام اين نقشه معين را با نظر به فعل خالق قضا و با نظر به خود نقشه تعيين يافته در سرگذشت و سرنوشت عالم هستى قدر مىنامند .
آيات و روايات مربوط به قضا و قدر فراوان است ، اين آيات و روايات باضافه دريافتهاى عقلانى ، منبع مباحث مربوط به مسئله قضا و قدر قرار گرفته است . بهر حال اين مباحث بسيار مفصل و متنوع و داراى تاريخى بس طولانى است . خلاصه آن مباحث از ديدگاه مكتب تشيع و عقيده آنان چنين است :
1 خالق مطلق و فيض بخش كل عالم هستى با تمامى اجزاء و روابطش خداوند يكتا است .
2 خداوند يكتا بهر چه در عالم هستى بوجود مىآيد ، بدون اندك استثناء دانا و عالم است ، بطوريكه حتى بمقدار ذرهاى از آنچه كه تحقق مىيابد ،
دانا بوده و از علم آن ذات پاك پوشيده نيست .
3 جريان خلقت و فيض وجود در عالم هستى در عين حال كه در همه لحظات و ميلياردم لحظات وابسته به مشيت خداونديست ، مشمول قوانين كلى است و هيچگونه اختلالى در آن قوانين بوجود نمىآيد ، و معجزهها و كرامات و استجابت دعاها استثناء و شكننده آن قوانين نيست ، بلكه خود آن امور با نيروهائى از ما وراى طبيعت بوسيله استعدادهائى كه خداوند متعال در ارواح انسانها قرار داده است ، در سطوح طبيعت كه داراى سيستم باز است ، تحقق مىيابند .
4 علم خداوندى بهمه اجزاء و روابط و مجموع كل عالم هستى علت
[ 76 ]
بوجود آمدن آنها نيست ، چنانكه بعضى از سطحى نگران گمان كرده و گفتهاند :
مى خوردن من گر ز ازل حق دانست
گر مى نخورم علم خدا جهل شود
با نظر به آنچه گفتيم كه علم الهى علت بوجود آمدن اجزاء و روابط و رويدادهاى عالم هستى نيست ، پاسخ زير به بيت بالا داده شده است كه :
علم ازلى علت عصيان بودن
نزد عقلاء به غايت جهل بود
[ 1 ] 5 معانى قضا با نظر به مجموع منابع اسلامى متعدد است ، آنچه كه در موقع ارتباط آن با قدر اراده مىشود ، خواست و حكم خداونديست به تحقق شيئى يا اشياء كه قدر يعنى نقشه تحقق يافته در هستى ، محصول آنست .
6 قضاى حتمى الهى با نظر به دلايل عقلى و منابع قطعى اسلامى متعلق به كارهاى اختيارى انسانها نمىباشد ، زيرا باضافه منابع نقلى معتبر كه شامل آيات قرآنى و روايات معتبر مىباشد ، دلايل عقلى صريح با كمال وضوح كارهاى اختيارى انسان را كه محور مسئوليت و تعهد و پاداش و عقاب و تكامل قرار داده است ، از مجراى قضاى حتمى بر كنار مىسازد .
7 بنابراين مجموع سرنوشت انسانى در اين جهان هستى از دو عنصر مهم تشكيل مىگردد :
عنصر يكم صحنه جهان هستى و وسايل و ابزارى كه در اين جهان مورد بهرهبردارى قرار مىگيرد و همچنين موجوديت طبيعى انسان كه با كميت و كيفيت خاص عضلانى و سازمان روانى در وى تعبيه شده و همچنين همه رويدادهاى طبيعى جبرى كه پيرامون انسان را فرا گرفته است ، خارج از اراده و اختيار انسانى بوده و نمىتوانند ملاك و مدار مسئوليت وى قرار بگيرند .
[ 1 ] مسئله علم خداوندى و كارهاى صادره از انسان را كه مستمسك بعضى از اشخاص قرار گرفته و معتقد به جبر شدهاند ، در پايان اين مبحث مشروحا مطرح خواهيم كرد .
[ 77 ]
عنصر دوم محصول كارهاى اختيارى خود انسان است كه مستند به « نظارت و سلطه شخصيت او بر دو قطب مثبت و منفى كار » مىباشد . پس نقشه كلى سرنوشت هر انسان از دو عنصر يا از دو جزء تشكيل مىيابد : غير اختيارى و اختيارى .
8 با نظر به مسائل هفتگانه كه بطور مختصر بيان كرديم ، روشن مىشود كه مقصود از جمله امير المؤمنين عليه السلام در خطاب به خوارج :
و احتبلكم المقدار ( و قدر شما را به طناب و دام خود كشيد ) .
مانند ديگر جملات كه موضوع قضاء و قدر را در كارهاى اختيارى انسان متذكر مىشود ، آن نيست كه گرفتار شدگان اختيارى در قضاء و قدر الهى بر كنار از مسئوليت و پاداش و كيفر مىباشند ، بلكه مقصود اينست كه آنان با بوجود آوردن مقدمات اختيارى خود را در زنجير قضا و قدر مىبندند ، چنانكه در بعضى از آيات قرآنى مشيت خداوندى را در گمراه ساختن و هدايت انسانها به مقدماتى كه خود آنان فراهم مىآورند مستند مىدارد . مانند :
يُضِلُّ بِهِ كَثيراً وَ يَهْدى بِهِ كَثيراً وَ ما يُضِلُّ بِهِ اِلاَّ الْفاسِقينَ 1 ( گمراه مىكند با آن مثلها افراد فراوانى را و هدايت مىكند با همان مثلها افراد كثيرى را و گمراه نمىكند با آن مثلها مگر مردم فاسق و منحرف را ) .
وَ يَهْدى اِلَيْهِ مَنْ اَنابَ 2 ( و خداوند هدايت مىكند بسوى خود كسى را كه بسوى او بازگشت نمايد ) .
وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمينَ 3 ( و خداوند ستمكاران را گمراه مىكند ) .
كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ 4 ( بدينسان خداوند گمراه مىكند
-----------
( 1 ) البقره آيه 26 .
-----------
( 2 ) الرعد آيه 27 .
-----------
( 3 ) ابراهيم آيه 27 .
-----------
( 4 ) غافر آيه 34 .
[ 78 ]
كسى را كه اسراف مىكند و در ترديد است ) .
با در نظر گرفتن اين نوع آيات روشن مىشود كه مقصود از تمامى آن آياتى كه هدايت و ضلالت را به مشيت خداوندى مستند مىسازد ، آن مشيت الهى است كه مقدمات و زمينه آنرا خود انسانها آماده مىسازد .