تعهد و سه مرحله تعين انسانى
ساختمان موجوديت آدمى در هر لحظهاى از زمان و موقعيتى كه فعليت او را نشان ميدهد از سه تعين اساسى تشكيل ميگردد ( براى آسانى تفاهم ميتوان به جاى تعين از يكى از دو كلمه ركن و عنصر نيز استفاده نمود ) .
تعين يا ركن و عنصر غير ارادى و اختيارى ، مانند امور طبيعى به طور عموم و عوامل جغرافيائى و وراثت و قوانين اجتماعى كه در تحقيق و فعاليت آنها براى بوجود آمدن مجموعه فعلى انسانى ، اراده و اختيارى نداشته است .
بلكه حتى گاهى نه آگاهى از ماهيت آن امور و عوامل وجود دارد و نه از چگونگى روابط و تفاعلات آنها . انسان از اين لحاظ مجموعه رويدادهائى از علل و معلولاتى است كه در امتداد زندگانيش بدون احتياج به آگاهى و اختيار او در جريان بوده است .
تعين دوم كار و كوششها و توجيهاتى است كه انسان در روى همان مواد و امور طبيعى به مقدار توانائى خود انجام داده و او را به صورت
[ 181 ]
مجموعه خاصى متشكل نموده و شخصيت معينى را در كالبد مشخصى بوجود آورده است . به وجود آمدن تعين دوم همواره در زمينه اراده انجام ميگيرد و به عبارت روشنتر : اراده است كه ريشهها و ساقهها و شاخ و برگ تعين دوم را آبيارى مىنمايد . و به همين جهت است كه موجوديت آدمى با نظر ، به تعين دوم در منطقه ارزشها قرار ميگيرد نه با نظر به تعين نخستين كه جز نقطه تقاطع عدهاى از جريانات امور طبيعى ناخودآگاه و قوانين قراردادى ما فوق اراده و اختيار فردى ، چيز ديگرى نيست . انسان در اين مرحله از تعين است كه ابزار كار خيلى فراوان در اختيار دارد ، مانند انديشه و تعقل و دانش و قدرت تجريد و نيروى اكتشاف و حدسهاى ما فوق حس و منطق ، و به سازندگى در خويش و ديگران و طبيعت پيروز و موفق ميگردد و يك پاى او را در اعماق كوچكترين ذرات هستى و پاى ديگرش را در فراز كرات فضائى قرار ميدهد و با اين تعين به ما فوق تاريخ طبيعى محض گام مىگذارد ، و تاريخى به عنوان تاريخ جاندارى بنام انسان بوجود مىآورد ، ولى تنها كارى كه اين مزايا و عظمتها انجام ميدهند در مفاهيمى از قبيل « انسان موجود خيره كننده ايست » ، انسان از قدرت انديشه و ابزار سازى فوق العاده برخوردار است » ، « انسان محيط ساز نيرومندى است » ، « موجوديت انسان داراى سطوح فراوانى است كه او را تا بيكرانها ميگستراند » خلاصه ميگردد . در طبيعت اين مرحله از تعين ، اوصاف و فعاليتهاى منفى ديگرى نهفته است كه ميگويد : « انسان ميتواند گرگ انسان بوده باشد » ، انسان در مجراى تضاد به جاى استفاده در كسب كمال ، به نابودى طرف ميكوشد » ، « انسان اغلب در تسلط به هوى و هوس حيوانى خود با شكست روبرو مىشود » لذا توقع ايدهآلهاى اعلاى انسانى در اين مرحله از تعين ،
توقع نابجائى است كه به شوخىهاى بىپايه نزديكتر است تا يك واقعيت قابل تحقق . در اين مرحله است كه اصل تنازع در بقا ميتواند به نهايت قدرت و دقت خود نايل شود و فلسفه و هنر و علم را استخدام كند . خاصيت كلى اين
[ 182 ]
تعين اصالت من بوده و اگر جز اين چيز ديگرى مطرح شود طفيلى و يا وسيلهاى براى تورم من خواهد بود .
تعين سوم ، از نقطه تعديل عالى « من » و « جز من » شروع ميشود . در اينجا مقصود از من همان فرد انسان طبيعى است كه در منطقه تكامل يافتهترين حيوان براى ادامه و تقويت خود طبيعىاش تلاش مىكند و بس . و مقصود از جز من شامل همه واقعيات جز خود همان فرد ميباشد . انسانهاى ديگر جز من است ،
درياها ، كوهها ، حيوانات ، نباتات ، كره زمين ، منظومه شمسى ، كهكشانها و كازارها و به طور كلّى جهان هستى جز من است . كمالهاى نسبى ، كمال مطلق ، حتى خدا ، مشمول مفهوم بسيار وسيع جز من است البته شمول دائره جز من بر خدا بطور مطلق نيست و اين بحثى جداگانه دارد .
گفتيم از آن هنگام كه تعديل عالى ميان من و جز من شروع ميشود ، تعين سوم آغاز ميگردد . اين تعديل به معناى هماهنگ ساختن طبيعى دو حقيقت مزبور نيست ، يعنى به اين معنا نيست كه انسان مطابق خواسته خود ، من خود را با طبيعت و جو اجتماعات هماهنگ بسازد و همچنين مطابق خواسته من با كمال و ايدهآل و خدا كه براى خود مطرح كرده است تعديل و هماهنگ شود زيرا چنين تعديل و هماهنگى در تعين دوم هم نه تنها امكانپذير بود ، بلكه كاملا وجود داشت . در اين مرحله كه تعين سوم ناميده مىشود ، بدانجهت كه كمال و ايدهآل اعلاى هستى ملاك تعديل قرار ميگيرد ، لذا خود من طبيعى با خواص و لوازمش « او » و جز من مىشود كه احتياج به تعديل با من رو به كمال دارد . وقتى كه من طبيعى را در اين تعيين روياروى خود بر مىنهد ، از ديدن چهره زشتش متنفر مىشود و ميخواهد از حيطه اين من پست فرار كند :
ماننده ستوران در وقت آب خوردن
چون عكس خويش ديديم از خويشتن رميديم
اين تعديل مقدس كه انسان را تا حد نصاب كمال رهنمون خواهد گشت ،
[ 183 ]
انسان را در هر لحظهاى از قطب مثبت به منفى و از منفى به مثبت رو به بالا مىكشد .
مقصود از مثبت ، موقعيت فعلى است كه در زندگى در جهان هستى بدست آورده ، مقصود از منفى نفى همين موقعيت براى كشش به موقعيت جديدتر است . در اين مرحله آدمى به ملاك سازندگى من ايدهآل [ 1 ] جذبى دارد و دفعى يعنى در حال ارتباط با جهان هستى با اجزاى متنوعش ( كه اصطلاح جز من را در آن بكار برديم ) از اين جهان بهرهبردارى مىكند و عوامل پيشرفت را به خود جذب ميكند و همينكه موجوديت تركيب يافته او از آن عوامل بخواهد با عناصر تعين اول و دوم در استخدام من طبيعى بر آيد ، لحظه دفع فرا ميرسد و نميگذارد عوامل و عناصرى كه به ملاك من ايدهآل در موجوديتش متشكل گشته به سيهچال من طبيعى برگرداند و بدين ترتيب آدمى مىتواند از چهار چوبه محدوديتهائى كه دائما او را شكنجه و آزار ميدهد و او را با ديگران در حال تصادم و تضادهاى كشنده قرار ميدهد ، رها شود و احساس آزادى طلبى و بينهايتجوئى خود را اشباع نمايد . هم در اين مرحله از تعين است كه رابطه انسان با خدا به حد اعلاى خود ميرسد و تاريكىها و مشكلات و ابهامهاى گوناگون كه در تصور رابطه مزبور است از ميان ميرود . زيرا در اين مرحله دريافتهاى الهى خود را با من طبيعى درهم نمىآميزد ، دريافتهاى الهى را به عرض و طول خواستهها و معلومات مخلوط نمىسازد ، او خدا را پائين نمىآورد بلكه خود را بالا ميكشد ، آرى :
چندين برو اين ره كه دوئى برخيزد
گر هست دوئى ز رهروى برخيزد
تو او نشوى ولى اگر جهد كنى
راهى بروى از تو توئى برخيزد
در اين گذرگاه ماده و پديدههايش با آن خشونت ، با حيات و جلوههاى
[ 1 ] مقصود از من ايدهآل در اين مباحث اصطلاح روانشناسى نيست بلكه اصطلاح فلسفه انسانى است كه بمعناى من كمال يافته در « حيات معقول » است .
[ 184 ]
ظريفش ، حالت جنگ و تصادم را از دست ميدهند و ماده با تمام پهناورى و ابعادى كه دارد به منزله كالبد عزيز آدمى ميگردد .
و بدان جهت كه من طبيعى انسانى در مسير گرديدنها به ملاك من ايدهآل در حال جذب و دفع قرار مىگيرد و بدانجهت كه من ايدهآل هر چه بالاتر رود وحدت حيات همه انسانها را در صحنه طبيعت و وحدت را در غايت اعلاى طبيعت ، بخوبى در مىيابد ، تعهد با ديگران را عين تعهد با خويشتن تلقى ميكند ،
شاديها و اندوهها و نيازمندىها و بىنيازىها را در ميان همه انسانها مشترك مىبيند . حال برگرديم به تفسير و توضيح اصل مسئله كه عبارتست از :