صدق و وفا سپرى نگهدارندهتر از همه سپرها
با نظر بمعناى وفاء و صدق كه در مبحث گذشته بطور مختصر مطرح كرديم ، طبيعتا باين نتيجه ميرسيم كه امير المؤمنين گوشزد فرموده است كه هيچ سپرى نگهدارندهتر از وفاء و صدق وجود ندارد . براى روشن شدن اين نتيجه ، يك توجه اجمالى به دو مفهوم ضد وفاء و ضد صدق لازم است كه بدانيم به چه علت وفاء و صدق نگهدارندهترين سپر است و اين سپر آدمى را از چه عوارض و تباهىها مصون و محفوظ ميدارد ؟ مفهوم ضد وفاء عبارتست از تخلف از آنچه كه مقتضى مسير در « حيات معقول » است . مفهوم ضد صدق عبارتست از عدم انطباق گفتار يا كردار و انديشه و نيت بر واقعيات ، كه آن نيز تخلف از مسير « حيات معقول » مىباشد . پس در اينجا دو مسئله داريم : مسئله يكم وفاء و صدق نگهدارندهترين سپرها از تخلف از آنچه كه مقتضى مسير در « حيات معقول » است و ضد آندو عدم انطباق گفتار و كردار و انديشه و نيات بر واقعيات ميباشد .
مسئله دوم شناخت عوارض و تباهىهائى كه وفاء و صدق از ابتلاء به آن عوارض و تباهىها جلوگيرى مىنمايد .
مسئله يكم با در نظر گرفتن اين حقيقت كه شخصيت انسانى در برابر
[ 261 ]
عوامل مؤثر چه از قلمرو طبيعت و چه از ناحيه عوامل همنوع خود ، دائما در معرض تغييرات و دگرگونىها است و اين تغييرات و دگرگونىها اغلب بجهت عنصر طبيعت گرايى او بسيار قويست ، منجر به لغزش و انحراف از مسير اصلى روح او كه رشد و كمال انسانى است ، ميگردد ، لذا همواره آدمى نيازمند سپرى است كه از تأثير اين عوامل موجب لغزش و انحراف ، او را محفوظ و حركت در مسير اصلى روح او را تأمين و تضمين نمايد . علت احتياج باين سپر محكم و غير قابل نفوذ ، اينست كه هر لغزش و انحرافى موجب بركنارى و محروميت آدمى از يك يا چند واقعيت ميگردد . و چون عوامل لغزش و انحراف از همه جهات پيرامون آدمى را فرا گرفته است ، و بقول مولوى :
اى هميشه حاجت ما را پناه
بار ديگر ما غلط كرديم راه
دمبدم وابسته دام نويم
هر يكى گر باز و سيمرغى شويم
صد هزاران دام و دانه است اى خدا
ما چو مرغان حريص بينوا
در نتيجه مسير آدمى در اين زندگانى از پرتگاه باريكى كشيده است كه دائما در معرض سقوط ميباشد . صدق و وفاء نگهدارنده آدمى در اين پرتگاه هولناك است كه بناچار بايد در آن حركت كند . در اينجا لازم است كه بيك نكته مهم توجه كنيم و آن اينست كه دو كلمه لغزش و انحراف بجهت كثرت و شيوع استعمالى كه در اطلاعات عمومى ما دارند ، موجب شده است كه ما از دقت لازم و كافى در معناى واقعى و نتايج آنها محروم بمانيم و لذا معمولا نميدانيم كه معنا و نتيجه لغزش و انحراف از دستورات الهى و فريادهاى وجدان موجوديت ما را پوچ و در برابر واقعيات محو و نابود ميسازد . بعنوان مثال :
وقتى كه خيانت به امانت ميكنيم ، در حقيقت شخصيت خود را بچنگال رذالت ميسپاريم ، اگر ما ارزش و عظمت وفاء و صدق را درك كنيم و عمل بآن دو را جدى بگيريم ، نگهدارندهترين سپر را در برابر آن چنگالها در اختيار خواهيم داشت . جملهاى كه در كلام امير المؤمنين عليه السلام ميگويد : من سپرى
[ 262 ]
نگهدارندهتر از صدق و وفاء نميدانم ، در حقيقت دو عنصر متلازم تقوى را بيان ميدارد كه خود تقوى از ماده وقايه بمعناى نگهدارى و حراست است ، بنابراين كسيكه داراى تقوى است در حقيقت سپرى در برابر عوامل متلاشى كننده شخصيت دارد . 4 و ما يغدر من علم كيف المرجع ( كسيكه بداند سرنوشت نهائى حيات او چيست مكر و حيله نميكند ) .