سپاس مر خداراست حتى در ناگوارترين حالات زندگى
اين يك مقام بسيار والائى از تسليم و عبوديت است كه امير المؤمنين عليه السلام داراى آن بوده و آموزندهترين اصل در « حيات معقول » انسانى است كه بدون برخوردارى از آن ، زندگى جز يك جنبش بىمعنى چيز ديگرى نيست . نخست مىپردازيم به بيان آن حادثه سنگين و بسيار تلخ كه براى امير المؤمنين عليه السلام پيش آمده بود و سپس مسائلى را درباره ناگواريها و تلخىها كه شرور ناميده مىشوند ، مطرح مىنمائيم . اما حادثه سنگين و بسيار تلخ كه پيش آمده بود ، مسئله حكميت بود كه از پيشرفت امير المؤمنين در جنگهاى صفين با معاويه قدرت پرست ماكياولى صفت جلوگيرى نمود . اين داستان با تدبير شاگرد ماكياولى معاويه انجام گرفت . بدين ترتيب كه هنگامى كه معاويه پيروزى امير المؤمنين را احساس كرد ، با عمرو بن عاص كه همه شخصيت و ابديت خود را به معاويه فروخته بود ، به مشورت پرداخت .
[ 46 ]
عمرو بن عاص خدعهگر و نيرنگساز به معاويه پيشنهاد كرد كه قرآن را در سر نيزهها بلند كنند و فرياد بزنند ما بايد درباره اين جنگ و اختلاف به قرآن رجوع كنيم و آنرا ميان طرفين حكم قرار بدهيم . در براه انداختن اين مكر شيطانى چنان مهارتى بخرج دادهاند كه افراد فراوانى از سپاهيان على نشناس امير المؤمنين نيز فريب خورده و همين درخواست را از آن حضرت تقاضا كردند بنا به تحقيق بعضى از مورخين جاسوسان و هواداران معاويه براى اشاعه و همهگير نمودن اين درخواست تصنعى و مكارانه سخت دست بكار شده نظم و انضباط سپاهيان امير المؤمنين را بر هم زدند . هر چه على بن ابيطالب و ياران خالص و وفادارش فرياد زدند كه اى مردم ، فريب اين ظاهر سازى را نخوريد اينان دروغ مىگويند ، اينان قرآنرا نمىشناسند ، اثرى نكرد و حتى خود امير المؤمنين دستور به انداختن قرآنها از سر نيزهها كه در مقابل قرآن ناطق ،
وسيلهبازيهاى ماكياولى قرار گرفته بود صادر فرمود . با اينحال دنيا پرستان دد صفت و هواخواهان سفرههاى رنگارنگ معاويه بر آشوب و فتنهگرى خود افزودند و امير المؤمنين را با توسل به اكثريت وادار به قبول حكميت نمودند ، با اينكه آن حضرت سخت مخالفت فرمود و در سخنان خود كه در نهج البلاغه آمده است ، بارها به اين مخالفت صريح و شديد خود اشاره فرموده است . پس از اين مرحله ننگآور ، مرحله ننگآورترى شروع مىشود كه عبارت بود از حكم كردن ابو موسى اشعرى از طرف امير المؤمنين ، مردى بظاهر ساده لوح و در باطن هواخواه عبد اللّه بن عمر براى خلافت در برابر امير المؤمنين خليفة اللّه در صورتيكه امير المؤمنين فرمود : اگر اين حكميت را ضرورى ميدانيد ابن عباس را بفرستيد نه ابو موسى را . باضافه اينكه كسانى كه ابو موسى را براى مقابله با عمرو عاص انتخاب كردند ، همان كسانى بودند كه بعدها اعضاى گروه خوارج شده بر امير المؤمنين طغيان نمودند 1 در صورتيكه حكم از طرف معاويه
-----------
( 1 ) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 2 ص 228 ،
[ 47 ]
عمرو بن عاص حيلهگر خود فروخته بود . با اينكه مطابق تواريخ و سخنانى كه از امير المؤمنين در نهج البلاغه آمده است قرار بر اين بود كه اين دو حكم مطابق قرآن كه كتاب الهى است حكم كنند ، ولى حكم اين دو نفر از قرآن بىخبر بيك بازى كودكانهاى مستند شد كه هر انسان مطلع را مىخنداند . قضيه بدينقرار است كه اين دو نفر على نشناس و يا بعبارت بعضى از مورخين اين دو مخالف على و عدالتش ، پس از مقدارى گفتگو باين نتيجه رسيدند كه امير المؤمنين و معاويه را عزل نمايند و موضوع را به شورى و انتخاب واگذار كنند اگر بخواهيد ماهيت و ارزش آن گفتگوها و تبادل نظرها را كه ما بين اين دو مخالف امير المؤمنين ، از نتيجهاى كه بآن رسيدهاند درك كنيد . نتيجه اين بود كه مقدارى بيكديگر تعارف نموده عمرو بن عاص پيشنهاد ميكند كه تو موكل خودت ( على ( ع ) را از خلافت عزل كن ، من هم معاويه را عزل مىكنم ابو موسى اين پيشنهاد را پذيرفت و على ( ع ) را از خلافت عزل كرد ولى عمرو بن عاص گفت :
مردم شاهد باشيد و بدانيد كه ابو موسى على را عزل كرد ، ولى من موكل خودم ( معاويه ) را تثبيت ميكنم هيچ انسانى را اگر چه از حد اقل آگاهى بر خوردار باشد ، نمىتوان پيدا كرد كه مسخره بودن اين داستان را درك نكند و نفهمد كه اين يك قضيه كاملا ساختگى در ميان طرفين بوده است كه در ظاهر با آن عزل و اقرار مسخره و كودكانه بروز كرده است .