زمامدارى و حكومت جبرى طبيعى ، و زمامدارى و حكومت انسانى الهى
براى شناخت اين دو نوع حكومت جبرى طبيعى و حكومت انسانى الهى رجوع بدرون آدمى و مديريتى كه در آنجا بوجود ميآيد ، بسيار مناسب است .
هيچ ترديدى نيست در اينكه هر فردى از انسان با نظر بموجوديت مادى و روانى كه دارد ، از اجزاء و عضلات و نيروها و استعدادهاى روانى گوناگونى متشكل است كه با نظر به جاندار بودن او يك مديريت ناشى از متن حيات كه « صيانت ذات » ، « خودگردانى » ناميده ميشود ، در درون او مشغول فعاليت است كه بر مبناى دو عنصر اساسى « جلب نفع » و « دفع ضرر » دست به كار ميشود .
اين مديريت ناشى از همان جبر طبيعى است كه عامل ادامه حيات بطوريكه ميخواهد ، در عرصه طبيعت ميباشد . اين مديريت در همه جانداران با اختلاف طبايعى كه دارند ، وجود دارد ، ولى در نوع انسانى بدانجهت كه داراى استعدادهاى متنوع و نيروهاى گوناگون است ، همين مديريت جبرى طبيعى براى اداره همه موجوديت او با آن استعدادها و نيروها گستردهتر و عميقتر و ظريفتر و پيچيدهتر
[ 252 ]
ميباشد . ولى از آن نظر كه اين مديريت ناشى از جبر طبيعى موجوديت انسانى است با ديگر جانداران تفاوتى ندارد .
نوع انسانى در اين مديريت جبرى كارى با مفاهيم ارزشى و آرمانهاى عالى انسانى ندارد ، چنانكه در مباحث « تعهد تعين دوم » مشروحا مطرح نموديم . اگر هم به انواعى از ارزشها و اصول انسانى فوق جبر طبيعى معتقد و پاى بند بوده باشد ، بجهت احساس لذت و درك مطلوبيت در خود آنها است ،
چنانكه
در جمله سرور شهيدان راه حق و حقيقت امام حسين عليه السلام ديدهايم كه خطاب بآن درندگان خونخوار آدم نما در دشت كربلا در روز عاشورا فرمودند :
إن لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا احرار فى دنياكم ( اگر شما از داشتن دين الهى بىبهره و بيمى از معاد نداريد ، اقلا مردم آزاده در زندگى دنيوى خود باشيد ) .
يعنى عمل بيك عده اصول و قواعدى را كه انسانها در ما فوق جبر طبيعى محض پذيرفتهاند ، فراموش نكنيد . شما نژاد عرب هم در برابر ديگر اقوام و ملل دنيا براى خود ، مردانگىهائى داريد ، اصول آن مردانگى را در اين جنگ مراعات نمائيد . اگر چه مديريت در اين زمينه از موجوديت انسانى كه مقدارى اصول و قوانين فوق جبر طبيعى را [ كه اصول عمومى اخلاق نيز ناميده ميشوند ] بالاتر و با ارزشتر از مديريت جبر طبيعى محض حيوانى ميباشد ،
ولى از نظر ارزشهاى تكاملى انسانى پايينتر از مديريت انسانى الهى است كه در حد اعلاى مديريت قرار دارد . بنابراين مديريت و حاكميت درونى انسانى بر سه نوع عمده تقسيم ميگردد :
1 مديريت جبرى طبيعى محض كه در همه جانداران موجود است ،
با اين تفاوت كه چنانكه اشاره كرديم : مديريت درونى انسان بجهت كثرت و
[ 253 ]
تنوع استعدادها و نيروهائى كه دارد ، گستردهتر و عميقتر و ظريفتر و پيچيدهتر از ديگر جانداران ميباشد . بعنوان مثال : آدمى در مديريت جبرى طبيعى خود ميتواند قدم به ما فوق كهكشانها بگذارد ، ولى يك جاندار ضعيف مانند مورچه فقط آشيانه و چند متر دورتر از آن را ميشناسد و فاصله بيش از دو متر را نميتواند طى كند . با اينحال قدم گذاشتن به ما فوق كهكشانها در صورتيكه فقط بانگيزگى اشباع خود طبيعى در گسترش بر پهنه طبيعت باشد ، هيچ تفاوتى با حركت مورچه در دو مترى لانه محقرش ندارد ، زيرا هر دو حركت ناشى از جبر طبيعى محض است .
2 مديريت جبرى مخلوط با مقدارى از اصول فوق جبر طبيعى بنام اصول آرمانى ، اخلاقى انسانى ، مسلم است كه اين مديريت با عظمتتر و نزديكتر به منطقه ارزشهاى عالى انسانى از مديريت جبرى طبيعى محض است ،
ولى پاسخگوى همه ابعاد و استعدادهاى فطرى انسانى نيست .
3 مديريت انسانى الهى ، اين مديريت عالىترين و با ارزشترين مديريتى است كه انسانها ميتوانند در موجوديت طبيعى و روانى خود داشته باشند .
انگيزه و هدف اصلى انسان در اين مديريت ، تحقق بخشيدن به همه استعدادهاى فطرى و ذاتى خويش است كه با قطع نظر از وابستگى آنها به كمال برين ،
به فعليت و بارورى نهائى نميرسند . انسان تنها با اين مديريت است كه بحد نصاب شناخت و حركت نائل ميگردد . او با اين مديريت است كه با جهان هستى مانند يك آشيانه پرونده استعدادها آشنا ميشود . يكى از اساسىترين كارها كه اين مديريت انجام ميدهد درك و پذيرش احترام ذات و محبت بر انسانها است كه آن دو را از احساسات ابتدائى و خام بالاتر برده و به درجه عالى معقول ميرساند . و بالجمله اين مديريت است كه آدمى را در مسير « حيات معقول » موصوف به نمونهاى از صفات كمال برين يعنى خداوند يكتا مينمايد .
[ 254 ]