آن سرنوشت نهائى حيات كه در انتظار انسان است با حيله پردازى پوچ و تباه ميگردد
اعتقاد به اينكه حيات انسان بر مبناى محاسبه دقيق استوار است و رشته اين محاسبه تا آخرين نفسهاى انسان در جريانست ، هرگز بخود اجازه نميدهد كه اين محاسبه را مختل و به ضرر ابدى خود تمام كند . دلايل عقلى و منابع اسلامى با كمال صراحت اثبات نموده است كه سرنوشت نهائى حيات آدمى محصولى از مجموع گفتارها و اعمال و انديشهها و نيتها و هدفگيريهاى او است . احتمال اينكه شئون زندگى انسانى با انواع پديدههائى كه دارد ،
رو به زوال و نابوديست ، مساوى احتمال اينست كه علتى بوجود بيايد ، ولى معلولى در دنبال خود نداشته باشد . اگر كسى معتقد به سرنوشت نهائى حيات باشد و بداند كه :
يا سبو يا خم مى يا قدح باده كنند
يك كف خاك در اين ميكده ضايع نشود
و بداند كه :
اين جهان كوهست و فعل ما ندا
سوى ما آيد نداها را صدا
و بداند كه : كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ 1 ( هر نفسى در گرو اندوختههاى خويش است ) .
-----------
( 1 ) المدثر آيه 38 .
[ 263 ]
محال است كه در طول زندگى تصور حيلهگرى را به ذهن خود خطور بدهد . اما تصور اينكه سرنوشت نهائى حيات قابل اثبات نيست ، مساوى اين تصور است كه در اين زندگانى هيچ اصل و قانون و ارزشى جز خودمحورى وجود ندارد و آنهمه احساسهاى عالى انسانى و دريافتهاى اصيل روحى كه از آغاز تاريخ بشرى تا كنون از اعماق درون انسانها مىجوشد و ميليونها كتاب درباره آنها نوشته شده و كاروانهاى انبوهى از پيامبران و اولياء اللّه و حكماى راستين و ميليونها شهداى راه آن اصول و ارزشها و آنهمه فداكاريهاى جدى در تحقق بخشيدن به آن اصول و ارزشها و انحصار آرامش و اطمينان روحى در جهان پر از اشارات قانونى در اين كارگاه معظم يك تكاپوى كلى براى محصول نهائى را نشان ميدهد ، همه و همه اينها خيالات پوچ است و فقط آنچه كه واقعيت دارد اين است كه اين جهان جايگاه بازى و همه انسانها بازيگران اين بازيگاه هستند بلى ، همين طور است :
روزگار و چرخ و انجم سر بسر بازيستى
گرنه اين روز دراز دهر را فرداستى
ناصر خسرو حال برگرديم به معناى حيلهپردازى و مكارى كه نابخردان آنرا هشيارى و نبوغ و استعداد مىنامند . 5 ، 11 و لقد أصبحنا في زمان قد اتّخذ أكثر أهله الغدر كيسا و نسبهم أهل الجهل فيه إلى حسن الحيلة ما لهم قاتلهم اللّه قد يرى الحوّل القلّب وجه الحيلة و دونها مانع من أمر اللّه و نهيه ، فيدعها رأى عين بعد القدرة عليها و ينتهز فرصتها من لا جريحة له فى الدّين
[ 264 ]
( و ما در زمانى بسر مىبريم كه اكثر مردمش مكر را هشيارى تلقى كردهاند و نادانان اين مكرپردازى را به مهارت در چارهجوئى نسبت مىدهند .
اينان در چه وضعى هستند خدا آنان را بكشد . انسان آگاه به دگرگونيها و تغييرات امور ، راه حيلهگرى را مىبيند ، ولى در مقابل او از امر و نهى خداوندى براى ارتكاب به حيلهگرىها مانعى وجود دارد ، در نتيجه آن حيلهگرى را در عين حال كه قدرت بر اعمال آن دارد ، رها مىكند ، و كسيكه هيچ تأثر و اجتنابى در حيات دينى ندارد ، فرصت را براى حيلهگرى غنيمت مىشمارد ) .