تطبيق مديريتهاى سهگانه بر حكومت و زمامدارى در اجتماعات
تطبيق اقسام مديريتهاى سه گانه بر مديريتها و حكومتها و زمامداريهاى اجتماعى بقدرى آسان و منطقى است كه احتياج به گفتگوى زياد و غوطهور شدن در اصطلاحات پر پيچ و خم و بىسر و ته ندارد . توضيح اينكه مديريت و حكومت بر اجتماع ، گاهى از نوع جبر طبيعى محض است كه مردم از ترس متلاشى شدن در برابر نيروهاى طبيعى و عوامل مزاحم همنوعان خود ، مجبور ميشوند كه قدرت بزرگى را در يك يا چند شخص ، يا چند نهاد متمركز نمايند تا در متلاشى شدن و از هم پاشيدن زندگى در امان باشند و براى تنظيم حيات اجتماعى خود با ارتباطات گوناگونى كه افراد و گروههاى اجتماع با يكديگر دارند ، قوانين و مقرراتى را وضع نمايند و با استناد به آن قوانين و مقررات و با ضمانت اجرائى قدرت متمركز ، به حيات خود ادامه بدهند . اين همان جبر طبيعى محض زندگى اجتماعى است كه آنانرا وادار به پذيرفتن مديريت قدرتمند مينمايد .
آيا هيچ تفاوتى ميان اين مديريت و حكومت جبر طبيعى محض در اجتماع و مديريت و حكومت درونى يك فرد براى حفظ موجوديت خويش از متلاشى شدن و محو و نابود گشتن تصور ميشود ؟ نه هرگز . گاهى ديگر مديريت و حكومت بر اجتماع مخلوطى از جبر طبيعى محض حيات اجتماعى و مقدارى فرهنگ اخلاقى و آرمانى است كه همواره و در همه جوامع بشرى با اختلافات كم و بيش ديده ميشود ، عين همين مديريت و حكومت درباره فرد نيز وجود دارد . يعنى يك فرد ميتواند در درون خود مديريتى بوجود بياورد كه مخلوطى از جبر طبيعى محض زندگى و مقدارى از اصول آرمانى و اخلاقى بوده باشد .
جملات امير المؤمنين عليه السلام درباره تعميم حكومت بر حكومتهاى نيكوكار و منحرف شامل اين دو نوع مديريت و حكومت است ، نه مديريت و حكومت اعلاى انسانى كه پيامبران و اوصياء ، و اولياء اللّه و حكماى راستين آنرا تبليغ
[ 255 ]
نمودهاند . اينست آنچه كه هدف اعلاى امير المؤمنين ( ع ) در حكومت بوده است .
ولى هنگاميكه مردم از چنين حكومتى محروم باشند ، يا تبهكاريهاى خودشان موجب منتفى شدن چنين حكومتى از جامعه بوده باشد ، نوبت به مديريت و حكومت دو نوع اول و دوم ميرسد ( حكومت جبر طبيعى محض يا حكومت مخلوط از جبر طبيعى و اصول آرمانى و اخلاقى ) كه البته نوع دوم شايستهتر و مقدم بر نوع اول است . البته پرواضح است كه عامل حكومت جبر طبيعى محض همان طور كه امير المؤمنين عليه السلام بيان فرمودهاند امكان پذير ساختن حيات مردم در جامعه مىباشد و اما اگر انحراف مديريت و حكومت بحدى باشد كه حتى مخل حيات مردم باشد مانند تعدى و ستمگرى و تجاوز ، در اينصورت همان قانون جبر طبيعى زندگى ، حكومت جائر را دير يا زود ريشه كن خواهد كرد . چنانكه در اين روايت يا جمله بسيار حكيمانه آمده است كه :
الملك يدوم مع الكفر و لا يدوم مع الظّلم ( حكومت با كفر ممكن است باقى بماند ، ولى حكومت با ظلم بقائى ندارد ) .
زيرا باصطلاح معروف : « حكومت با ظلم نقض غرض است » و اما تكليف انسانهاى كمال جو و متقى در حكومتهاى منحرف همانست كه امير المؤمنين فرموده است : آنان بايد از حد اكثر امكانات خود در بجا آوردن اعمال صالحه بهرهبردارى نمايند و تحمل ناگواريها و تلخىهاى حكومتهاى منحرف براى آنان موجب نيل به مقامات عاليه در پيشگاه خدا ميگردد . 15 ، 19 و فى رواية اخرى . . . بدانجهت كه مضامين جملات اين روايت تقريبا مضامين همان جملات تفسير شده است ، لذا تكرار نمىكنيم .
[ 257 ]