نوع دوم مقاومتى كه از تقويت و تشديد يك يا چند مختص روانى طبيعى بوجود آمده تعليم و تربيت را از اثر مىاندازد
با نظر به شرط اصلى تأثير تعليم و تربيت كه عبارتست از سالم بودن از اختلالات ناشى از فعاليت افراطى يك يا چند مختص روانى طبيعى ، ترديدى نيست كه با اشتغال درون با چنان فعاليتهاى مختل كننده ، تأثير تعليم و تربيت با مشكلات مواجه شده و گاهى تا حد صفر تنزل پيدا مىكند . بعنوان مثال :
اگر لذت جوئى كه يكى از مختصات روانى طبيعى است ، بيش از اندازه قانونى خود تشديد و تقويت گردد ، روان انسانى از پذيرش ديگر واقعيات بوسيله تعليم و تربيت ، امتناع خواهد نمود ، زيرا فرض اينست كه روان لذت جويى را كه بعنوان « آنچنانكه بايد » پذيرفته و همه سطوح آن را اشغال نموده و هر حقيقت و واقعيتى كه پيش بيايد بعنوان عوامل يا موانع لذت تلقى خواهد نمود همچنين است مختص برترى جوئى ، يا احساس حقارت كه در صورت شدت فعاليت هر يك از آن دو در درون آدمى ، هيچ حقيقت و واقعيتى بمقتضاى طبيعت قانونى خود نخواهد توانست بوسيله تعليم و تربيت به درون انسان منتقل گشته و تأثير واقعى خود را بوجود بياورد . متأسفانه بهداشت و سلامت روانى غالب مردم از دوران كودكى چنان مورد اهميت قرار نمىگيرد كه همه استعدادها و مختصات روانى طبيعى آنان بطور متعادل و هماهنگ رشد نموده و در مجراى تعليم و تربيت به نتايج عالى برسد . از طرف ديگر محدوديت استعداد هاى به فعليت رسيده در فرزندان ما خود يكى از عوامل مقاومت در برابر تعليم و تربيتهاى عالىتر مىباشد . امروزه در جوامع ماشينى و دنبالهروهاى آن جوامع ، مقدارى بسيار محدود از استعدادهاى مردم به فعليت مىرسد ، مانند استعداد نظم جوئى ، مبادلهگرائى در تمامى شئون زندگى ، تخصصگرائى افراطى كه به حذف اهميت ديگر شئون حياتى مردم منجر مىشود . تكيه و فشار شديد زندگى ماشينى به بارور كردن اين استعدادهاى محدود ، موجب مىشود
[ 61 ]
كه هر فردى بر آن استعداد خاصى كه در وى به فعليت رسيده و تقويت شده است ،
تعصب بورزد تا آنجا كه براى تفسير و توجيه حيات خود چيز ديگرى جز محصول فعاليتهاى آن استعداد سراغ نداشته باشد . در نتيجه چنين انسانها از پذيرش هرگونه حقيقت و واقعيت بوسيله تعليم و تربيت امتناع خواهند ورزيد .