نوع سوم مقاومتى كه از بىشخصيتى بوجود مىآيد و تعليم و تربيت را از اثر مىاندازد
توضيح اين نوع مقاومت چنين است كه شخصيتهاى مايع و انعطاف پذير دائمى مانند آن جسم كروى است كه يك چيز كروى ديگرى را روى آن بگذارند كه بدون توقف سرازير مىگردد و بقول سعدى :
پرتو نيكان نگيرد هر كه بنيادش بد است
تربيت نااهل را چون گردكان بر گنبد است
شخصيتى كه از عناصر فعال و ثابت بىبهره باشد ، هيچ حقيقتى را بعنوان ضرورت يا شايستگى نمىگيرد .
براى چنين شخصيتى همه چيز در همه حال مساوى و احتمال تأثير جدى و اساسى آنها تفاوت چندانى ندارد . براى مايع نگهداشتن شخصيت و حفظ انعطاف پذيرى آن در مقابل انگيزهها و عوامل ، يك مقاومت درونى بوجود مىآيد كه مانع از جهت يافتن و هدفجوئى خاص شخصيت بوسيله تعليم و تربيت مىباشد و در حقيقت يك مقاومتى براى بىمقاومتى براى پذيرش حقايق و واقعيات بوجود مىآيد ، نظير تحريك اراده براى بىارادگى و بىتصميمى در جريانات زندگى . مىتوان اينگونه وضع روانى را شخصيت بىشخصيتى ناميد ،
كه با بى شخصيتى محض بسيار متفاوت است ، زيرا در قسم اول تعمد و فعاليتى در درون وجود دارد كه از داشتن شخصيت فعال بوسيله اصول و قوانين جلوگيرى مىكند ، در صورتيكه در قسم دوم چنين تعمد و فعاليتى وجود ندارد
[ 62 ]
و احتمال منتفى شدن قسم دوم كه بىشخصيتى محض است بسيار زيادتر از قسم اول است كه يك عامل درونى محكم و فعال از انعقاد نطفه شخصيت جلوگيرى مىنمايد . اثر تعليم و تربيت هر اندازه هم كه منطقىتر و والاتر باشد با فرض چنان مقاومتى امكان ناپذير مىباشد . خطر اين وضع روانى در ساليان بالاى عمر بسيار زيادتر از دورانهاى ابتدائى زندگى است ، زيرا هر چه كه ساليان عمر بالاتر مىرود ، آن مقاومت شديدتر مىشود و مبارزه با آن دشوارتر مىگردد .
اين خطر در مورد اشخاص معمولى محدود به موجوديت خود شخص او است ،
يعنى خطر و ضرر مقاومت براى ادامه بىشخصيتى فقط خود آن شخص را تباه مىكند ، در صورتيكه اين خطر در شخصيتهائى كه بجهت داشتن يك يا چند امتياز ، در اجتماع مطرح شده و وجود آنان از يك يا چند جهت الگوئى براى جامعه شده است ، وسيعتر و فراگيرتر مىباشد .
بعنوان مثال : يك نويسنده چشمگير كه بجهت برخوردارى از هنر نويسندگى مورد توجه جامعه قرار گرفته است . هر اندازه كه مقاومت او در برابر حقايق و واقعيات بيشتر باشد و شخصيت او بجهت مقبوليت عام كه پيدا كرده است ،
خود را بىنياز از تقيد به پذيرش حقايق و واقعيات ببيند و بويائى و حقيقت جوئى را از دست بدهد ، در نتيجه نوعى بىشخصيتى خطرناك در وى بوجود مىآيد كه خود را ما فوق حقيقت مىبيند و در برابر آن ، مقاومت نشان مىدهد .
مقاومت و نافرمانى در برابر مربيان خيرخواه و معلمان تجربه ديده كه مانع از فراگيرى حقايق و گرديدنهاى تكاملى مىباشد ، حسرت و پشيمانى را حتما به دنبال خواهد آورد . در همين زندگى دنيوى در آنهنگام كه آگاهى براى انسان حاصل گردد و ضرورت و عظمت و ارزش آن حقايق كه از آنها روى گردان شده بود بفهمد ، حسرت و پشيمانى تلخى را خواهد چشيد . وضع انسان در اين موقع از دو حال خالى نيست : يا فرصتى براى جبران آن شكستها باقى است و مىتواند با تحريك اراده و تصميم آن شكستها را جبران كند ، يا فرصت
[ 63 ]
از دست رفته و نيروى اراده و تصميم تباه شده است . در صورت اول حسرت و ندامت بعنوان عامل سازنده ميتواند آدمى را از باقيمانده فرصت برخوردار ساخته ، گذشته را تا حدودى كه امكانپذير است جبران و آينده را در مسير حقيقت يابى تأمين و تضمين نمايد . و اگر فرصتى براى جبران نمانده و يا نيروى اراده و تصميم مختل شده باشد ، در اين صورت حسرت و پشيمانى موجب زجر و شكنجه دائمى ميگردد ، مگر آنكه موفق به توبه و انابه شود و از خداوند طلب عفو و مغفرت نمايد ، عفو و مغفرت خداوندى درباره آن تبهكاريها كه رابطه او را با خدا مختل ساخته بود ، شامل حال او خواهد گشت . و اگر مقاومت كننده در برابر حقايق و واقعيات در اين دنيا به آگاهى نرسد و از مستىها بخود نيايد ، حسرت و ندامت در عالم ابديت گريبانگيرش خواهد بود . 6 ، 9 و قد كنت امرتكم في هذه الحكومة أمري و نخلت لكم مخزون رأيي لو كان يطاع لقصير أمر فأبيتم عليّ إباء المخالفين الجفاة و المنابذين العصاة ( من دستور خود را درباره حكميت به شما داده بودم و نظريه خود را صاف و روشن براى شما گفته بودم ، اگر بنا بود از قصير امرى اطاعت شود . [ 1 ] شما در
[ 1 ] مثلى است كه گفته مىشود : « لو كان يطاع لقصير أمر » ( اگر دستور و امرى از قصير اطاعت مىشد ) توضيح اين مثل چنين است كه قصير بن سعد غلام يا هم پيمان جزيمة الابرش است كه يكى از سلاطين عرب بود . جزيمة پدر زباء ملكه جزيره را مىكشد و همان موقع زباء پيامى به جزيمه ميفرستد كه حاضر است به همسرى او درآيد جزيمه مىپذيرد و با هزار سوار براه مىافتد و بقيه لشگريانش را با برادر خواهرش عمرو بن عدى در محل خود مىگذارد . در اين موقع قصير به جزيمه نصيحت مىكند كه از اين سفر صرف نظر كند ولى جزيمه نصيحت قصير را نمىپذيرد . وقتى كه جزيمه بنزديكى جزيره مىرسد ، لشگريان زباء بطور مجهز او را استقبال مىكنند ولى هيچگونه احترام و اكرامى درباره جزيمه انجام نمىدهند . قصير به جزيمه نصيحت مىكند كه برگردد ، زيرا زباء ممكن است حيلهاى براه انداخته باشد ، جزيمه نصيحت او را
[ 64 ]
برابر دستور و نظريه من امتناع ورزيديد ، مانند امتناع مخالفان ستمكار و طردكنندگان حقيقت و گنهكاران ) .