بدون هيچ دليل روشن خود را بهلاكت خواهيد انداخت
در مباحث قبلى روشن شد كه خوارج حتى يك كلمه براى گفتن و توجيه تبهكارى خود نداشتند . پس آن همه اصرار و مقاومت و لجاجت از كجا ناشى
[ 74 ]
شده بود كه آنانرا تا دم مرگ بىدليل كشانيد و مطابق گفته پيامبر رو به عذاب الهى رهسپار شدند ؟ آيا اينان به كج فهمى دچار شده بودند ؟ آيا مقام مىخواستند ؟ آيا خود بزرگ بينى دمار از روزگارشان برآورد ؟ درد اين گروه نابخرد چه بوده است كه با حجت خدا و حقبين و حقپرست بمبارزه برخاستند ؟ آرى ، چنانكه « رسد آدمى بجائى كه بجز خدا نبيند » همچنين « رسد آدمى بجائى كه جز خود بيمارش چيزى ديگر نمىبيند » خدايا ، اين خودبينى چه بيمارى مهلكى است كه اگر بمرحله لجاجت برسد ، از همه منطقهاى راستين و حجت و مظهر الهى رويگردان مىشود و مىگويد : همين است كه مىگويم جز اينكه من مىگويم حقيقتى وجود ندارد در اين حالتست كه حيات چنين نابخردان مىسوزد و تباه مىگردد و گمان مىكنند كه بهترين كار را انجام مىدهند .
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْخْسَرينَ اَعْمالاً اَلَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً 1 ( به آنان بگو : آيا بشما خبر بدهيم درباره كسانيكه تمام اعمال آنان بخسارت افتاده و تباه شده است ، اينان كسانى هستند كه كوششان در اين زندگى دنيا منحرف شده است و گمان مىكنند كه كار خوبى انجام مىدهند ) .
اين لجاجت و مقاومت در برابر حق بهر عاملى كه مستند باشد ، ريشه دنيوى دارد ، اگر چه پيشانى اين لجوجان تبهكار پينه بسته باشد و اثر فيزيكى سجده در قيافه منحوسشان مشاهده شود ، ولى آن پينه و آن اثر سجده با دلى سياه و روانى بيمار از خود بزرگ بينى و تورم خود طبيعى بچه كار آيد ؟