نوع دوم تعهد انسانى الهى است .
دراين تعهد شخصيت آدمى ضامن عمل و ايفاء به آن تعهد است ، نه اكراه و اجبار عوامل خارج از شخصيت مانند مقررات اجتماعى و كيفر و پاداشها و غير ذلك . عظمت
اين تعهد را از ديدگاه امير المؤمنين عليه السلام در عبارات زير ميخوانيم :
و ان عقدت بينك و بين عدوّك عقدة او البسته منك ذمّة فحط عهدك بالوفاء و ارع ذمّتك بالأمانة و اجعل نفسك جنّة دون ما اعطيت ، فإنّه ليس من فرائض اللّه شيئى النّاس اشدّ عليه اجتماعا مع تفرّق أهوائهم و تشتّت آرائهم من تعظيم الوفاء بالعهود و قد لزم ذلك المشركون فيما بينهم دون المسلمين لما استوبلوا من عواقب الغدر . فلا تغدرنّ و لا تخيسنّ بعهدك و لا
[ 189 ]
تختلنّ عدوّك ، فإنّه لا يجترىء على اللّه الاّ جاهل شقىّ و قد جعل اللّه عهده و ذمّته امنا افضاه بين العباد برحمته و حريما يسكنون الى منعته و يستفيضون الى جواره ، فلا إدغال و لا مدالسة و لا خداع فيه و لا تعقد عقدا تجوّز فيه العلل و لا تعوّلنّ الى لحن قول بعد التّاكيد و التّوثقة و لا يدعونّك ضيق أمر لزمك فيه عهد اللّه الى طلب انفساخه بغير الحقّ ، فإنّ صبرك على ضيق امر ترجو انفراجه و فضل عاقبته خير من غدر تخاف تبعته و أن تحيط بك من اللّه فيه طلبة فلا تستقيل فيها دنياك و لا آخرتك . 1 مالكا ، اگر ميان خود و دشمنت تعهدى بستى يا ضمانتى از خود براى او پوشانيدى ، عهد خود را با وفا حفظ نموده و ضمانتى كه نمودهاى با امانت مراعات نما و شخصيت را سپر وفاء بعهدى كه بستهاى قرار بده ، زيرا در ميان واجباتى كه خداوند مقرر فرموده است ، هيچيك از آنها مانند وفاء بعهد مورد اتفاق مردم نيست ، مردمى كه در همه موضوعات و قوانين داراى خواستههاى متنوع و آراء پراكنده مىباشند . حتى مشركين كه مانند مسلمانان مقيد به صفات حميده و اخلاق فاضله نيستند ، ملتزم به ايفاى تعهدى هستند كه ميان خود مىبندند ، زيرا آنان نيز عواقب وخيم حيلهگرى در عهد شكنى را آزمايش كرده و ديدهاند . هرگز از ضمانتى كه بر ذمه خود گرفتهاى اعتذار مكن و به تعهدى كه بستهاى خيانت روا مدار و بر دشمنت نيرنگ مزن ، زيرا هيچ كس جز نادان و شقى جرئت به خدا نمىكند . . . خداوند سبحان عهد و ذمه خود را با رحمت واسعه خود براى امن و اطمينان مردم بيكديگر در ميان آنان گسترده است و تعهد را منطقه ممنوعهاى قرار داده است كه مردم بر نيروى آن تكيه كنند و بر آن پناهنده شوند . پس نبايد در تعهد هيچگونه افساد
-----------
( 1 ) نهج البلاغه ج 3 نامه 53 فرمان مالك اشتر ص 117 و 118 و 119 .
[ 190 ]
و خيانت و نيرنگ بوده باشد . مالكا ، هيچ تعهدى برقرار مكن كه بتوانى آنرا تأويل به غير مقصود اصلى نمائى و بتوانى آنرا از محتواى اصليش منحرف بسازى . و هرگز پس از صراحت و تأكيد و دادن اطمينان ، با گفتار كج خود ، تعهد را مختل مساز . اگر تعهد الهى موجب شد كه در تنگناى قرار گرفتى ، اين تنگناى و مشقت باعث نشود كه فسخ ناحق آن تعهد را مطالبه كنى ، زيرا تحمل تنگناى و مشقت امرى كه اميد به بر طرف شدن و عاقبت نيكوى آن دارى ، بهتر از آن حيله گريست كه همواره از عواقب وخيم آن در بيم و هراس باشى و بازخواست خداوندى از همه سو تو را احاطه كند و نتوانى از آن بازخواست نه در دنيا و نه در آخرت رها گردى ) .
محتويات اين عبارات عالىترين مسائل را درباره تعهد در دو تعين دوم و سوم مطرح نموده است . در اين مسائل بايد كاملا دقت كنيم :
1 آغاز اين عبارات تعهد با دشمن را مطرح نموده است . اين طرح خود دليل اهميت حياتى تعهدى است كه در ميان مردم بسته مىشود كه اگر طرف تعهد فرد يا جامعه اسلامى با دشمن هم بوده باشد ، بايد با اهميت حياتى تلقى شده و ايفاى آن تعهد را ضرورى بداند .
2 تعبير « او البسته منك ذمّة » ( يا ضمانتى از خود براى او پوشانيدى ) فوق العاده جالب است ، زيرا معنايش اينست كه هنگامى كه انسان چيزى را به ذمه ميگيرد و ضمانتى را مىپذيرد ، در حقيقت دمه خود را بر او پوشانيده است و طرف اين ذمه و ضمانت را همواره بهمراه دارد ، مانند اينكه جزئى از موجوديت ضامن به او چسبيده است ، تا به آن ذمه و ضمانت وفا كند .
3 تعهدى كه بسته مىشود بايد با وفاء به آن احاطه شود و گمان نرود كه تعهدى كه صورت گرفته است يك گفتارى بوده است كه بوجود آمده و از بين رفته است ، بلكه بمجرد اينكه تعهدى بوجود آمد بايد تصميم جدى وفاء بهمه اجزاء آن تعهد را احاطه نمايد .
[ 191 ]
4 شخصيت تعهد كننده مانند سپر نگهدارنده موضوع تعهد است ، در حقيقت مانند اينست كه شخصيت تعهدكننده در گرو تعهدى است كه بوجود آورده است ، بنابراين ، خيانت به تعهد ، خيانت به شخصيت محسوب ميشود و ايفاى آن احترام به شخصيت مىباشد .
5 هيچيك از واجبات و تكاليفى كه خداوند سبحان بر بندهگانش مقرر فرموده است ، مانند تعهد مورد اتفاق و التزام مردم نيست . وفاء بعهد در ميان همه جوامع و ملل ضرورى و با عظمت تلقى شده است ، زيرا خداوند متعال فلسفه اين تكليف را با نشان دادن عواقب وخيم تخلف از آن را ، براى همگان كاملا آشكار فرموده است .
و بعبارت ديگر اگر ايفاى تعهدها ضرورى تلقى نشود ، زندگى اجتماعى قطعا از هم گسيخته و مختل خواهد گشت . اين فلسفه روشن و آشكار ضرورت وفاء به تعهدها را در تعين دوم كه نظم حيات اجتماعى انسانها است ، بيان ميدارد ،
لذا هيچ گونه ارزش و فضيلتى در اين وفاء به تعهدها وجود ندارد ، زيرا وقتى كه عامل وفا به تعهد جبر زندگى اجتماعى باشد ، در حقيقت عمل به پيمان ضرورتى است كه « صيانت ذات » و « خودخواهى » براى امكان پذير ساختن زندگى در جامعه ايجاب نموده است .
6 دستورات بعدى در عبارت امير المؤمنين ( ع ) كه ميفرمايد : الف درباره آنچه كه بر ذمه خود گرفتهاى حيلهپردازى مكن و بر عهد خود خيانت روا مدار . ب نيرنگ بر دشمن مزن ، زيرا هيچ كس جز نادان شقى بر خدا جرئت نميكند ، مسئله تعهد را از ضرورتهاى نظم اجتماعى بالاتر برده و در تعين سوم قرار ميدهد كه عبارتست از حيات وابسته به خدا . تعهدهائى كه در تعين بوجود ميآيند ، جنبه انسانى الهى پيدا ميكنند . تعهد با اين تعين و انگيزه الهى است كه تخلف از ايفاى آن جرئت بمقام شامخ ربوبى است . خلاصه مطالب امير المؤمنين عليه السلام تا اينجا چنين است كه احترام و وفا به تعهد
[ 192 ]
دو انگيزه دارد : انگيزه يكم همان ضرورت امن و اطمينان در زندگى اجتماعى است كه خداوند متعال مانند يك قانون طبيعى در جوامع حكمفرما ساخته است .
نتيجه احترام و وفاء به تعهدها با اين انگيزه فقط امكان پذير بودن حيات جمعى انسانها است كه ما آنرا در تعين دوم قرار داديم . انگيزه دوم يك عامل الهى است كه احترام و ايفاى تعهد را اطاعت خداوندى و تخلف از آنرا معصيت و جرئت بآن مقام ربوبى معرفى مينمايد . تفاوت ميان اين دو انگيزه كاملا روشن است ، زيرا احترام و ايفاى تعهد بر مبناى انگيزه يكم معلول جبر زندگى اجتماعى است كه داخل در منطقه ارزشهاى والا نيست ، چنانكه خوردن غذا و آشاميدن آب براى گرسنه و تشنه ربطى بمنطقه ارزشهاى والا ندارد . ولى احترام و ايفاى تعهد بر مبناى انگيزه دوم كه جنبه الهى دارد ، در منطقه عالىترين ارزشهاى انسانى قرار دارد و همه خواص و لوازم عالى عمل به تعهد در اين انگيزه دوم است كه ما آنرا تعين سوم ناميدهايم [ 1 ] .
6 در هيچ تعهدى نبايد كلمات و رموزى بكار برود كه قابل تحريف و تأويل بر خلاف مقصود اصلى و نخستين باشد كه تعهد بر مبناى آن بوجود آمده است .
7 هيچ زحمت و مشقتى نبايد موجب آن شود كه تعهد بناحق نقض شود .
[ 1 ] سه جمله در عبارات امير المؤمنين اعتبار و ارزش الهى احترام و ايفاى تعهد را گوشزد مينمايد : يك :
فإنّه لا يجترىء على اللّه الاّ جاهل شقىّ ( هيچ كس جز نادان شقى بخدا جرئت نميكند ) . دو :
و لا يدعونّك ضيق امر لزمك فيه عهد اللّه الى طلب انفساخه بغير الحقّ ( هيچ تنگناى و مشقتى ترا وادار نكند كه عهد الهى را بناحق فسخ و نقض نمائى . سه :
و ان تحيط بك من اللّه فيه طلبة ( مبادا با نقض عهد عواقب وخيمى از طرف خدا بر تو احاطه كند .
[ 193 ]