ضرورت معاد و آخرت از ديدگاه فلسفى
چند دليل روشن را براى اثبات ضرورت چنين روزى ميتوان در نظر گرفت :
دليل يكم احساس تعهد و تكليف برين در اين زندگانى . ما ميدانيم كه تعهدها و تكاليفى را كه مردم در اين زندگانى آنها را احساس نموده و انجام ميدهند ، اگر چه اغلب بر مبناى جلب سود و دفع ضرر بمعناى عام سود و ضرر و گاهى هم به تحريك عادت و ديگر انگيزههاى معمولى صورت ميگيرد ،
[ 283 ]
ولى با كمال روشنائى و بطور فراوان مىبينيم كه هر اندازه كه رشد روحى يك انسان بالاتر ميرود و از دائره تنگ خود طبيعى گام فراتر مىنهد ، دو نوع اشتياق عالى درباره احساس و انجام تكليف در وى بوجود مىآيند :
نوع يكم اشتياق به اينكه تكاليفى را كه انجام ميدهد و تعهدهائى را كه ايفاء مينمايد ، از مجراى سوداگرى بالاترى رفته ، و از انگيزه جبر ماشينى سود و زيان نجات پيدا كند و تكليف را بدانجهت كه تكليف است انجام بدهد و تعهد را بدانجهت كه شخصيت قابل احترام معقول خود را در گرو گذاشته است ، ايفاء نمايد . اينگونه احساس و انجام تكليف كه ما فوق انگيزههاى مادى در يك انسان بوجود ميآيد ، بدون فرض ابديت شخصيت قابل تفسير نيست ، زيرا اگر شخصيت را يك پديده مادى و غوطهور در ماديات بدانيم كه همه موجوديت و فعاليتهايش از ماده و ماديات شروع و در نتايج مادى خلاصه شود ، ارزش استقلالى احساس تكليف و تعهد عالى كه ما فوق پاداش و كيفر است ، بكلى نامفهوم و پوچ خواهد بود . و پوچ و نامفهوم شمردن اين عالىترين پديده انسانى مساوى نابود بودن انسانيت بوده و موجب سقوط آن به پستترين مراحل حيوانيت مىباشد . و بهمين جهت است كه عدهاى از فلاسفه و حكماى مشرق زمين و مغرب زمين ، پديده اخلاق را كه اصول و مبانى آن در ميان همه جوامع انسانى مشترك است ، از تنظيم زندگى طبيعى محض در كره خاكى بالاتر دانسته و معتقد شدهاند كه اگر اخلاق مستند به عامل الهى و ابديت شخصيت نباشد ، بهيچ مبناى منطقى متكى نخواهد بود .
نوع دوم احساس بسيار عميق اينكه انسان در اين زندگانى ، ماوراى اشتغال به شئون و پديدههاى زندگى و ماوراى عمل به قانون و اصلى كه زندگى او را در قلمرو طبيعى و اجتماعى امكانپذير مىسازد ، يك تكليف برين دارد كه اگر درون آدمى صاف و پاك از آلودگىها و كثافتها باشد ،
ميتواند اين تكليف برين را كه تفسير و توجيه كننده موجوديت او در جهان هستى
[ 284 ]
است احساس و شهود نمايد . براى كسى كه نميتواند يا نمىخواهد از امواج حيات طبيعى محض خود را نجات دهد و به اعماق شخصيت خود بنگرد ،
اين احساس براى وى نامفهوم است . اين احساس يا بطور مستقل ابديت شخصيت را اثبات مىكند ، يا بضميمه نوع يكم كه مطرح نموديم .
دليل دوم يك توجه عميق و همه جانبه در سرگذشت بشرى و فعاليتها و نمودهاى متنوع زندگى او كه بدون قبول يكروز نهائى كه همه فعاليتها و نمودهاى متنوع زندگى انسانها را تحت محاسبه دقيق قرار بدهد قابل تفسير و توضيح نمىباشند . بعنوان مثال ظلم و ستمهائى كه در اين دنيا بوسيله قدرتمندان تبهكار ، انسانهاى ناتوان را از پاى در مىآورد ، و آن ستمكاران به مجازات كامل خود نميرسند اين يك مسئله فوق العاده با اهميتى است كه خود محورى و عشق به حيات طبيعى محض از درك آن عاجز و ناتوان است .
ولى انسانهاى رشد يافتهاى كه اين مناظر هولناك و رقتبار را با بيطرفى كامل و با نظر به حكومت مطلقه قانون « عليت » در جهان هستى يا حكومت مطلقه قانون عمل و عكس العمل در تمام شئون كارگاه منظم خلقت ، تماشا نموده و آنرا دقيقا مورد بررسى قرار ميدهند ، ضرورت روز محاسبه نهائى و تحقق عكس العمل آن ظلم و ستمها را بديهىتر از آن مىبينند كه احتياجى به اثباب داشته باشد . همچنين عدالت و دادگريهائى را كه انسانهاى كمال يافته انجام ميدهند ، و هيچگونه پاداشى منظور نميكنند ، مانند پيامبران و اوصياء و اولياء اللّه و ديگر رادمردان دادگر كه بدون كمترين توقع پاداش تجسمى از جوهر عدالت و لطف ميباشند ، با هيچ محاسبهاى در زندگى طبيعى محض قابل تفسير و خاتمه يافتن نيست . بعنوان مثال شئون زندگى امير المؤمنين عليه السلام و عدالت شگفتانگيز او را كه در نظر ميگيريم ، با هيچ محاسبه طبيعى قابل توجيه نمىباشد . و چنانكه اين جهان هستى كه ما در آن زندگى مىكنيم ظرفيت و توانائى بوجود آوردن عكس العمل و نتايج ستمكاريها را ندارد ، همچنان
[ 285 ]
ظرفيت و قدرت بوجود آوردن عكس العملها و نتايج عدالت على بن ابيطالب و ديگر دادگران تاريخ را ندارد . بنابراين ، بطور حتم بايد يك روز محاسبهاى وجود داشته باشد كه اينگونه شئون زندگى بشرى را حساب نموده و عكس العملها و نتايج آنها را تحقق ببخشد .
دليل سوم اشباع نشدن استعدادهاى عالى بشرى در اين دنيا . آدمى در حال كمال اعتدال روانى بخوبى احساس مىكند كه اشتياق شديد دارد باينكه به فهم و درك همه جهان هستى نائل شود ، ولى امكان پذير نيست .
اشتياق شديد دارد باينكه آرزوها و اميدهاى او بطور عموم بر آورده شود ،
ولى مىبيند برآورده شدن آرزوها و اميدها بطور عموم امكان ناپذير است .
همچنين اشتياق مؤكد دارد باينكه همه احساسات عالى او اشباع شود و ارادههائى كه در درونش موج مىزنند به مقصد برسند ، همه ابعاد عقل و شعور او به فعليت برسند . اين اشتياقها خيالات و پندارهاى واهى و بىاساس نيست بلكه از اعماق جان او بر مىآيند و لحظاتى او را بخود مشغول ميدارند ، سپس يا بجهت بروز عوامل جبرى زندگى آن امواج در درون او فرو مىنشينند و يا بجهت توجه به امكان ناپذير بودن آن خواستههاى عالى با نوعى از يأس و نوميدى راه خود را پيش مىگيرند . ولى بهر حال اشتياق به امورى كه متذكر شديم ، واقعا جدى است . اگر جهان ديگرى وجود نداشته باشد كه اين اشتياقها عملى شوند ، يعنى اگر بشر يقين داشت كه اين اشتياقهاى او خيالات و اوهام پوچ و باطل است ، در همان دورانهاى ابتدائى زندگى در كره خاكى بفراموشى مىسپرد و در درون او پديدههائى بنام آن اشتياقها نمىجوشيد .
دليل چهارم كه براى خداشناسان داراى اهميت اصلى مىباشد ، بر دو دليل عمده تقسيم مىگردد :
الف حكم عقل قطعى و بديهى كه خداوند حكيم مطلق جهان و انسان را بدون حكمت و علت نيافريده است . مقتضاى فيض الهى او بوجود آمدن خيرات
[ 286 ]
و كمالات است كه در انسان و جهان قابل تحقق است ، اين خيرات و كمالات كه بالقوه و مخفى در استعدادهاى موجوداتست ، با حركت و سير در مسير هدايت قانونى و دستورات الهى به فعليت مىرسد كه در قلمرو انسانى بجهت اختيارى كه باو عنايت شده و با داشتن دو بعد اعتلا و سقوط : فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها 1 ( دو بعد انحراف و تقوى را به او الهام نموده است ) .
ممكن است استعداد خير و كمال او به فعليت برسد و ممكن است بعد سقوط وى فعليت پيدا كند . و بهر تقدير خداوند متعال مسير و قدرت دو نوع حركت را در انسان و جهان آماده كرده است . و چون نتايج نهائى اين حركت بزرگ و پر معنا در اين دنيا قابل تحقق نيست ، پس حتما دنياى ديگرى ضرورت دارد كه نتايج نهائى آن دو نوع حركت فعليت پيدا كند .
ب نزول آيات فراوانى در قرآن مجيد است كه بيانات مختلف روز معاد در دنباله آن ابديت را گوشزد مىكند ، و چنانكه در مبحث گذشته ديديم شماره اين آيات متجاوز از 762 آيه است . امير المؤمنين عليه السلام در جملات مورد تفسير مىفرمايد : چنين روز بزرگى كه روز آخر ، آخرت ، معاد ناميده مىشود ، پيش روى ما است و ما هر لحظه بآن نزديك مىشويم . 10 ، 13 و لكلّ منهما بنون ، فكونوا من أبناء الآخرة و لا تكونوا من أبناء الدّنيا ،
فإنّ كلّ ولد سيلحق بأبيه يوم القيامة ( و براى هر يك از دنيا و آخرت فرزندانيست ( علاقمندانيست ) شما از فرزندان آخرت باشيد و از فرزندان دنيا مباشيد ، زيرا هر فرزندى در روز قيامت به پدرش ملحق مىشود ) .
-----------
( 1 ) الشمس آيه 8 .
[ 287 ]