نوع يكم مقاومت مستند به عوامل ارثى
اين همان مقاومتى است كه بعضى از دانشمندان علوم انسانى مخصوصا محققانى مطرح مىكنند كه در مسائل مربوط به وراثت و كيفيت و كميت و عوامل آن بحث مىكنند و آن عبارتست از مقاومت مستند به عوامل ارثى .
مىگويند : عامل اصلى عدم تأثير تعليم و تربيتهاى سازنده را بايد در عوامل ارثى جستجو كرد . آنچه كه از مجموع مشاهدات عينى و تجارب اطمينان بخش نتيجه گرفته شده است اينست كه فعاليت عوامل ارثى مانند فعاليت يك علت تامه نيست كه سرنوشت قطعى انسان را تعيين نمايند . اين مدعا را مىتوان با چند دليل اثبات كرد :
دليل يكم عبارتست از اينكه اگر عامل مقاومت در برابر تعليم و و تربيتها عوامل ارثى بود ، نمىبايست كمترين تغييرات و تحولاتى از نسلهاى اوليه بشرى بوجود بيايد ، در صورتيكه از آغاز نسل بشرى تا به امروز هيچ نسل گذشتهاى عين نسل بعد از آن نبوده است .
[ 1 ] مقصود از تعليم و تربيت در اين مباحث ، آن معناى عمومى است كه شامل هرگونه روياروئى با حقايق و واقعياتست كه در زندگى انسان امكان پذير مىگردد ، نه تعليم و تربيت بمعناى اصطلاحى خاص آن .
[ 57 ]
دليل دوم اينكه اگر عوامل ارثى تعيين كننده قطعى اوصاف و اخلاق و خواص جسمانى و روانى بشرى بود ، نمىبايست اشكال جسمانى فرزندان و قيافهها و خصوصيات آنان اينقدر با پدران و مادران و تركيب مجموعى آنان متفاوت بوده باشد . آيا تاكنون يك فرزند ديده شده است كه تمام اشكال جسمانى و قيافه و خصوصيات جسمانى او نسخه كاملا مطابق پدر يا مادر بوده باشد ؟ همچنين تا كنون در هيچ جامعهاى فرزندى را سراغ ندادهاند كه از نظر روانى و مغزى و صدها فعاليتها و خصوصيات روانى از همه جهات مانند پدر يا مادر خود بوده باشد . و اگر كسى احتمال بدهد آنچه كه در فرزندان تبلور مىيابد حالت تركيب و تفاعل يافتهاى از مختصات عوامل پدران و مادران است ،
بايد به اختلاف اوصاف و خصوصيات جسمانى و روانى فرزندان يك پدر و مادر بنگرد كه گاهى شدت اختلاف آنان با يكديگر از اختلاف فرزندان دو خانواده بيشتر است . باضافه اينكه گاهى بعضى از فرزندان صفت خاص پدر يا مادر خود را به ارث مىبرد ، و فرزند ديگر صفتى ديگر را . وانگهى اصل اعتقاد به انتقال صفات ارثى از پدر و مادر و سپس تركيب و تفاعل يافتن آنها در فرزندان بعلاوه اينكه مسئله را به مجهول حواله مىكند ، اين مشكل بوجود مىآيد كه چرا گاهى در بعضى از فرزندان فقط اوصاف پدر يا مادر بروز مىكند و در بعضى ديگر از فرزندان همان پدر و مادر اوصاف طرف مقابل بوجود مىآيد . آيا در اين جريان هم تكاپوى تنازع در بقاء حكمفرمائى مىنمايد ؟ اگر چنين است ، به چه دليل بعضى از اوصافى كه در پدر يا مادر چند نسل پيش بوده ، پس از چند نسل در فرزندان بروز كرده و دست به فعاليت مىزند ؟ آن عامل ارثى در امتداد چند نسل در كجا بوده است چرا پس از بر كنار شدن از صحنه فعاليت كه بر طبق تنازع در بقاء معلول ضعف بوده است ، بار ديگر آنهم پس از چند نسل وارد ميدان شده به فعاليت مىپردازد ؟ دليل سوم آيا با شناخت همه اوصاف و خصوصيات جسمانى و روانى
[ 58 ]
پدر و مادر اگر چه اين شناخت حتى شامل چند نسل پيش بوده باشد ، مىتوان همه اوصاف و خصوصيات جسمانى و روانى فرزندان را شناخت و بالعكس ،
با شناخت كامل فرزندان مىتوان همه اوصاف و خصوصيات پدر و مادر آنانرا شناخت ؟ هرگز ارتباطى مثبت ميان دو شناخت مزبور ديده نشده است .
دليل چهارم پديده تبعيض در تعليم و تربيتها و اثر محيط را در فرزندان كه در تغيير سرنوشت آنان مشاهده مىشود چگونه بايد تفسير كرد ؟ باين معنى كه جاى ترديد نيست كه فرزندان در تأثيرپذيرى از عوامل تعليم و تربيت و محيط عكس العملهاى بسيار گوناگون از خود نشان مىدهند و ريشه اين عكس العملهاى گوناگون را نمىتوان در عوامل ارثى پدران و مادران جستجو كرد . آنچه را كه از مجموع مشاهدات و تجارب فراوان و اطمينان بخش مىتوان نتيجه گرفت ، اينست كه بايستى حساب نوع انسانى را از نباتات و ديگر جانداران در اين مسئله جدا كرد نه باين معنى كه قوانين وراثت در آن قلمرو حاكميت دارد و در نوع انسانى اصلا وجود ندارد ، بلكه چنانكه در آغاز مبحث گفتيم : عوامل ارثى مانند يك علت تامه نمىتواند سرنوشت قطعى فرزندان را تعيين نمايد ، در اين جريان علت ( پدران و مادران ) و معلول ( فرزندان ) نه مىتوان از شناخت كامل علت به شناخت كامل معلول پىبرد و نه مىتوان از شناخت كامل معلول به شناخت كامل علت گام برداشت . آنچه كه هست اينست كه عوامل ارثى اوصاف و خصوصياتى را در پديدههاى جسمانى و اوصاف و خصوصياتى را در پديدههاى روانى به فرزندان منتقل مىنمايند ،
اما در آن پديدههاى جسمانى كه قابل مشاهده عينى است ، مانند رنگ مو و چشم و شكل اندام عضلانى و غير ذلك ابهامى در كار نيست ، و ما مىدانيم كه مقدارى از آن پديدهها بوسيله عوامل ارثى منتقل به فرزندان مىشوند ، و قابل تغيير و دگرگونى طبيعى هم نيستند ، نه همه اشكال و خصوصيات جسمانى بطور مطلق .
ولى اين انتقال ارثى در اوصاف و مختصات روانى كه غير قابل تغيير نباشد
[ 59 ]
ديده نمىشود ، بلكه با نظر به دلايل چهارگانه فوق مىتوان گفت : زمينههايى از اوصاف و مختصات روانى به فرزندان منتقل مىشوند ، ولى بجهت تغيير پذيرى آن زمينهها بوسيله عوامل تعليم و تربيت و محيط و بهرهبردارى از عناصر اندوخته شخصيت و تقويت آزادى ، هرگز به قطعيت علت تامه نمىرسند .
بررسى اين زمينهها و مقدار تأثير آنها و شناخت عوامل تغيير دهنده آنها وظيفه علوم مربوطه است كه بايد با جديت هر چه بيشتر در شناخت « آنچه كه هست » و « آنچه كه بايد » اين مسائل را پيگيرى نمايد و اين حقيقت را در نظر بايد بگيريم كه تاكنون حتى يك فرزند عاقل در هفتاد و هشتاد سال يا كم و بيش از عمر خود ننشسته است كه نخست همه ماهيت و اوصاف و خصوصيات و استعدادهاى جسمانى و روانى پدر و مادر خود را تا هفت نسل گذشته بشناسد و سپس به زندگى خود شروع كند . و نيز تاكنون هيچ محاكمهاى در دنيا ديده نشده است كه در حكم عادلانه خود ، بدون شناخت فيزيولوژى و پسيكولوژى پدر و مادر متهم تا چند نسل پيش ، دست بكار محاكمه نشوند و يا براى حضور فرزندان در كلاس يا ديگر جايگاههاى تعليم و تربيت ، نخست پدران و مادران آنان را جمع كرده و ماهها بلكه سالها بوضع جسمانى و روانى آنان از ديدگاه علمى رسيدگى كنند و سپس شروع به تعليم و تربيت فرزندان آنان بنمايند .
از طرف ديگر ما كه تا كنون نشنيدهايم كسى ادعا كند كه فرزند يك انسان پليد حتما بايد پليد و فرزند يك انسان رشد يافته و پاك از آلودگىهاى حيوانى حتما بايد يك انسان رشد يافته و پاك از آلودگىها بوده باشد . اگر شما شنيدهايد حتما در حاشيه تاريخ بعنوان يك استثناء بىنظير يادداشت كنيد ، ما نمىدانيم اين افراطگران در پديده وراثت جهشها و انقلابات روانى را كه در شماره فراوانى از انسانها در همه جوامع و در همه دورانها ديده مىشوند ،
چگونه مىنگرند ؟ و چگونه آنها را تفسير مىكنند ؟ .
[ 60 ]