سند و دليل اصالت مشورت
با در نظر گرفتن شرايط پنجگانهاى كه در آيه 37 و 38 و 39 سوره الشورى ملاحظه نموديم و با در نظر گرفتن حكم عقل صريح كه هدف از مشورت رسيدن به واقعيت است و با در نظر گرفتن جمله امير المؤمنين عليه السلام كه مشورت را عين هدايت معرفى فرمودهاند ، حقيقتى كه در مباحث گذشته مطرح شد ،
مانند اصل بديهى بايد تلقى شود و آن حقيقت اينست كه عقول و وجدانهاى پاك مردم حجتهاى درونى مردم ميباشند ، چنانكه پيامبران حجتهاى برونى براى مردم هستند . با توجه به اين حقيقت است كه ميگوئيم : حاكميت مردم
[ 244 ]
بر مردم فقط از ديدگاه اسلام ميتواند مطابق منطق واقع بينى تلقى شود ، نه از ديدگاه افراطيون شعار پرداز و تفريطيون بدبين و غوطهور در ظلمات جهل و نكبت .
پس بايد بگوئيم : سند و دليل اصالت مشورت در مكتب اسلام هم عقل است كه حجت خداوندى است و هم نقل است كه از حجج بيرونى الهى صادر شده است . بنابراين محصول يك مشورت صحيح با اجتماع شرايط پنجگانه كه گفتيم ، از ديدگاه اسلام ، بايد مورد پيروى قرار بگيرد ، اينست قانون .
از طرف ديگر ميدانيم كه آراء مردم هر چند كه پاك و مبرا از آلودگيها باشد ، بالاخره از اشتباه و خطا مصون نميباشد ، زيرا سالم ماندن عقول و مشاعر مردم از خصوصيتهاى موضعگيرى و فهم شخصى و تأثرات ثابت درونى آنچنان عموميت ندارد كه هر مجموعهاى از آراى چند نفر حتى مجموعهاى از اكثريت آراى يك جامعه مطابق واقعيتى باشد كه مورد هدفگيرى قرار گرفته است ، مگر بطور استثنائى كه نمىتواند بازگو كننده يك اصل عمومى قابل پذيرش همگانى بوده باشد . اين جمله را بياد داريم كه يكى از متفكرين مغرب زمين كه ساليان عمرش را انسان ، انسان ،
انسان گفته است ، ميگويد : « برخوردارى از عقل سالم موضوعى كاملا نسبى است ، افراد بسيار معدودى كاملا از عقل سليم برخوردارند ، تقريبا هر كس زوايائى دارد كه در آن زوايا داراى جنون است » 1 .
اين عبارت را هم از آلفرد نورث و ايتهد ملاحظه فرمائيد : « طبيعت بشرى آنچنان گره خورده است كه ارزش آن برنامه كه روى كاغذ براى تنظيم اجتماع نوشته مىشود ، در نزد مرد حاكم ، با ارزش همان كاغذ باطل شده هم مساوى نيست » 2 .
-----------
( 1 ) برتراند راسل افكار خود را بيان ميدارد ، نقل از توضيح و بررسى همين كتاب ص 141
-----------
( 2 ) ماجراها و نفوذ ايدهها ص 31 .
[ 245 ]
يك عبارت ديگر از گوينده عبارت اول در پاسخ سؤال زير « يكى از مشكلاتى كه در برابر انسان قرار دارد اينست كه بشر هرگز نمىتواند هيچ چيز را از روى اعتدال انجام دهد ، ممكن است كارى را بخوبى آغاز كند ، اما سپس آنرا به افراط مىكشاند .
آيا بنظر شما بشر سرانجام رعايت حد وسط را خواهد آموخت ؟ » چنين ميگويد : « من مطمئنم و اميدوارم كه حد وسط را خواهد آموخت و بعقيده من نهايت لزوم را دارد و اين عمل كاملا ممكن است . من اين پيشگوئىهاى تاريك را كه در جريان آن هستيم ، بعنوان يك وحى منزل تلقى نمىكنم . من اميدوارى زيادى ندارم » 1 ميتوان با كمترين تتبع و بررسى ، امثال عبارات فوق از همه متفكران شرقى و غربى را بطور فراوان جمع آورى كرد . بسيار خوب ، با اين فرض كه اعتدال فكرى و عقل سليم فقط در افراد معدودى از انسانها وجود دارد ، چگونه ميتوان مشورت و محصول آنرا بعنوان واقعيت تلقى نموده و آنرا پذيرفت ؟ پاسخ اين سؤال از ديدگاه اسلام بدينقرار است :
اولا تعليم و تربيت و ارشاد دائمى و مستمر انسانهاى جامعه اسلامى آگاهى و برخوردارى از منطق واقعيات و تصفيه درونى مردم را همواره وظيفه اصلى خود ميداند . انجام اين وظيفه حياتى كمك كاملا قابل توجه در آماده ساختن مردم براى درست انديشيدن در مبانى « حيات معقول » و مصالح و مفاسد آن خواهد نمود . اين وظيفه حياتى از جمله ربانى
امير المؤمنين :
كلّكم راع و كلّكم مسؤل عن رعيّته ( همه شما چوپانيد و همه شما درباره مردمى كه ميتوانند از تفكرات و ديگر خدمات شما در راه « حيات معقول » شان بهرهبردارى نمايند ، مسئوليد ) استفاده شده است .
ثانيا اصل مشورت يك نعمت بزرگ خداوندى براى انسانها است كه آنان را به خود متكى مىسازد و از داشتن استعدادها و امكانات و نيروهاى
-----------
( 1 ) راسل افكار خود را بيان ميدارد . نقل از توضيح و بررسى همين كتاب ص 142 .
[ 246 ]
سازنده آگاه مينمايد و آنان را به اصل تفاهم و بوجود آوردن هماهنگى در زندگى مطلع مينمايد و خداوند با اين اصل مشورت اثبات مىكند كه اين موجود شايستگى زندگى مستند به عقل و شعور را دارا مىباشد . اما اينكه مشورت و آراء اكثريت بلكه اتفاق آراء مستلزم وصول به واقعيتها نيست ،
مسئلهايست كاملا بديهى و غيرقابل ترديد ، و ضررى به اصالت و حجيت مشورت وارد نمىآورد ، زيرا آن خداونديكه وصول به واقعيتها را از انسانها خواسته است ، قانونى براى اين وصول نيز تعيين كرده است . اين قانون چنين است كه انسانها در مسير « حيات معقول » اولا و بالذات بايد با واقعيات تماس بگيرند . يعنى وقتى كه ميتوانند پرده پنجره را كنار زده و بطور مستقيم از نور خورشيد استفاده كنند ، به يك چراغ ضعيف قناعت نورزند و خود را فريب ندهند . و در آن هنگام كه دستشان به نور خورشيد نميرسد ، حيات خود را در ظلمات مختل نسازند . بلكه هر چه بتوانند وسايل روشنائى ثانوى بدست بياورند و خود را از ظلمات نجات بدهند . مشورت آن چراغ روشنگر است كه ميتواند در صورت عدم امكان ارتباط با خود واقعيات ، آدميان را از تاريكيها رهائى ببخشد . و همين مقدار رهائى از تاريكى و وصول به واقعيت ، مورد پذيرش خالق زندگى و مرگ است كه ميگويد : وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ . اين يك بعد مشورت است كه معمولا موارد بهرهبردارى مشورت را نشان مىدهد . بعد ديگر مشورت اينست كه انسانها با يك محصول عالى عقلانى و وجدانى درباره زندگى خودشان نظر ميدهند . و چون آگاهى و وثوق يا عدالت در اعضاى مشورت شرط است ، اگر محصول مشورت مخالف واقع هم بوده باشد .
ضررى بر ارزش اصيل مشورت وارد نمىآورد ، زيرا اين خلاف واقع مستند به جهالت و فسق و پليدى اعضاى شورى نيست ، بلكه معلول يك ناتوانى غير اختيارى است كه مورد مسئوليت نمىباشد . اكنون ميتوانيم اساسىترين مسئله مشورت را از ديدگاه اسلام مطرح نمائيم :
[ 247 ]