قضيه دوم اختلاف و پراكندگى آراء سپاهيان امير المؤمنين
بقدرى شدت گرفت و فريبكارى معاويه پرستان در مردم سادهلوح سپاهيان امير المؤمنين بقدرى اوج گرفت كه
حضرت فرمود : الا انّى كنت امس امير المؤمنين فأصبحت مأمورا و كنت ناهيا فأصبحت منهيّا و قد احببتم البقاء و ليس لى ان احملكم على ما تكرهون ثم قعد 1 ( بدانيد من تا ديروز زمامدار و امير المؤمنين بودم ، امروز مأمورم و تا ديروز نهى مىكردم ، امروز نهى بمن مىشود . شما ادامه زندگى در اين دنيا را دوست مىداريد و براى من لزومى ندارد كه شما را بآنچه كه كراهت داريد مجبور كنم ) .
اگر در سخنان امير المؤمنين در آغاز زمامداريش دقت كنيم كه فرمود :
« اگر با حضور جمعى از مردم كه بيارى من برخاستهاند ، حجت الهى بر من تمام نمىشد ، من اين زمامدارى را نمىپذيرفتم » باين نتيجه مىرسيم كه شرط قيام عملى پيشواى الهى وجود ياوران و تلاش و فداكارى آنان تحت رهبرى آن پيشوا است ، لذا وقتى كه مىبيند مردمى كه اجتماع آنان حجت را براى قيام آن پيشوا تمام كرده بود ، امروز عقب نشينى نموده و زندگى دنيوى پر از عار و ننگ را بر جهاد فى سبيل اللّه ترجيح داده و او را تنها مىگذارند ، با كمال تلخى و ناگوارى و تأسف آنان را بحال خود مىگذارد و اجبار نمىكند .
-----------
( 1 ) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 2 ص 220 .
[ 50 ]