غليان در او به وجود میآورد ، تا آنجا كه سراسر وجود او را تبديل به بخارمیسازد . میگويد :
| آب غالب شد بر آتش از لهيب |
| زآتش او جوشد چو باشد در " حجيب " |
| چونكه ديگی حايل آمد آن دو را |
| نيست كرد آن آب را كردش هوا |
مرد برخلاف آنچه ابتدا تصور میرود ، در عمق روح خويش از ابتذال زن واز تسليم و رايگانی او متنفر است . مرد هميشه عزت و استغناء و بیاعتنائی زن را نسبت به خود ستوده است . ابن العفيف میگويد :
| تبدی النفار دلالا و هی آنسه |
| يا حسن معنی الرضا فی صوره الغضب |
نظامی میگويد :
| چه خوش نازی است ناز خوبرويان |
| زديده رانده را از ديده جويان |
به طور كلی رابطهای است ميان دست نارسی و فراق از يك طرف و عشق وسوز و گرانبهائی از طرف ديگر ، همچنانكه رابطهای است ميان عشق و سوز ازيك طرف و ميان هنر و زيبائی از طرف ديگر ، يعنی عشق در زمينه فراقها ودست نارسیها میشكفد و هنر و زيبائی در زمينه عشق رشد و نمو میيابد .برتراند راسل میگويد : " از لحاظ هنر مايه تأسف است كه به آسانی به زنان بتوان دست يافتو خيلی بهتر است كه وصال زنان دشوار باشد بدون آنكه غير ممكن