به كنارهگيری خودش ادامه ميداد ، همينكه روشن ميشد آبستن شده با اونزديكی ميكرد . اين كار را در مورد كسانی میكردند كه آنها را برای توليدفرزند از خود شايستهتر ميدانستند . و در حقيقت اينكار را برای بهبود نسلو اصلاح نژاد انجام میدادند ، اين نوع زناشوئی را كه در واقع زناشوئی درخلال ايام زناشوئی ديگر بود نكاح استبضاع میناميدند . نوع ديگر زناشوئی اين بود : گروهی كه عدهشان كمتر از ده نفر ميبود بايك زن معين رابطه برقرار میكردند ، آن زن آبستن ميشد و فرزندی بدنيامیآورد ، در اينوقت آن زن همه آن گروه را نزد خود دعوت ميكرد و طبقعادت و رسم آنزمان آن مردان نمیتوانستند از آمدن سرپيچی كنند ، همهمیآمدند ، در اين هنگام آنزن هر كدام از آن مردان را كه خود مايل بودبعنوان پدر برای فرزند خود انتخاب میكرد و آن مرد حق نداشت از قبول آنفرزند امتناع كند . باين ترتيب ، آن فرزند ، فرزند رسمی و قانونی آن مردمحسوب ميشد . نوع چهارم اين بود كه زنی رسما عنوان " روسپی گری " داشت ، هر مردیبدون استثناء میتوانست با او رابطه داشته باشد ، اينگونه زنان معمولاپرچمی بالای خانه خود ميزدند ، و با آن علامت شناخته ميشدند ، اينچنينزنان پس از آن كه فرزندانی بدنيا میآوردند همه مردانی را كه با آنهاارتباط داشتند جمع میكردند و آنگاه كاهن و قيافه شناس میآوردند ، قيافهشناس از روی مشخصات قيافه رأی میداد كه اين فرزند از آن كيست ، و آنمرد هم مجبور بود نظر قيافه شناس را بپذيرد و آن فرزند را فرزند رسمی وقانونی خود بداند . همه اين زناشوئیها در جاهليت وجود داشت ، تا خداوند |