دارند ، شايد بتوان ادعا كرد كه حق اينها بر جامعه بشريت از حق مكتشفانو مخترعان بزرگ كمتر نيست . اصل اساسی مورد توجه اين گروه اين نكته بود كه انسان بالفطره و بهفرمان خلقت و طبيعت ، واجد يك سلسله حقوق و آزاديها است . اين حقوق وآزاديها را هيچ فرد يا گروه به هيچ عنوان و با هيچ نام نمیتوانند از فرديا قومی سلب كنند ، حتی خود صاحب حق و نيز نمیتواند به ميل و اراده خود، آنها را به غير منتقل نمايد و خود را از اينها عريان و منسلخ سازد . وهمه مردم : اعم از حاكم و محكوم ، سفيد و سياه ، ثروتمند و مستمند در اينحقوق و آزاديها با يكديگر " متساوی " و برابرند . اين نهضت فكری و اجتماعی ثمرات خود را ظاهر ساخت ، اولين بار درانگلستان و سپس در امريكا و بعد در فرانسه به صورت انقلابها و تغييرنظامها و امضاء اعلاميهها بروز و ظهور نمود و به تدريج به نقاط ديگرسرايت كرد . در قرن نوزدهم افكار تازهای در زمينه حقوق انسانها در مسائل اقتصادی واجتماعی و سياسی پيدا شد و تحولات ديگری رخ داد كه منتهی به ظهورسوسياليزم و لزوم تخصيص منافع به طبقات زحمتكش و انتقال حكومت ازطبقه سرمايهدار به مدافعان طبقه كارگر گرديد . تا اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم ، آنچه درباره حقوق انسانهاگفتگو شده و يا عملا اقدامی صورت گرفته مربوط است به حقوق ملتها دربرابر دولتها و يا حقوق طبقه كارگر و زحمتكش در برابر طبقه كارفرما وارباب . در قرن بيستم مسأله " حقوق زن " در برابر " حقوق مرد " مطرحشد و برای اولين بار در اعلاميه جهانی حقوق بشر كه پس از جنگ جهانی دومدر سال 1948 ميلادی از طرف سازمان ملل متحد منتشر گشت تساوی حقوق زن ومرد صريحا اعلام شد . در همه نهضتهای اجتماعی غرب ، از قرن هفدهم تا قرن حاضر ، محور اصلیدو چيز بود : " آزادی " و " تساوی " . |