و نقطه پيوند دو طرف بيكديگر دل است ، عشق و احساسات مانند هر امرروحی ديگر قابل تجزيه و تقسيم نيست ، نمیتوان آنها را ميان افراد متعددسرشكن و جيرهبندی ك رد . مگر ممكن است دل را دو نيم كرد يا در دو جا بهگرو گذاشت ؟ مگر ميشود قلب را به دو نفر تسليم كرد ؟ عشق و پرستش يكهشناس است ، شريك و رقيب نمیپذيرد . جو و گندم نيست كه بشود پيمانهكرد و بهر نفر سهمی داد . بعلاوه احساسات قابل كنترل نيست ، آدمی دراختيار دل است ، نه دل در اختيار آدمی . پس آن چيزی كه روح ازدواج استو جنبه انسانی آنست و روابط دو انسان را از روابط دو حيوان كه صرفاشهوانی و غريزی است متمايز میكند نه قابل قسمت است و نه قابل كنترل .پس تعدد زوجات محكوم است . بعقيده ما ، در اين بيان قدری اغراق وجود دارد ، زيرا راست است كهروح ازدواج ، عاطفه و احساسات است ، هم راست است كه احساسات قلبیتحت اختيار آدمی نيست ، اما اينكه گفته ميشود احساسات قابل تقسيمنيست ، يك تخيل شاعرانه ، بلكه يك مغالطه است ، زيرا سخن در ايننيست كه احساسات بخصوصی را مانند يك قطعه جسم دو قسمت كنند و بهركدام سهمی بدهند ، تا گفته شود كه امور روحی قابل تقسيم نيست . سخن درظرفيت روحی بشر است ، مسلما ظرفيت روحی آدمی آنقدر محدود نيست كهنتواند دو علاقه را در خود جای دهد . پدری صاحب ده فرزند ميشود و هر دهنفر را تا حد پرستش دوست میدارد ، برای همه آنها فداكاری میكند .بلی ، يك چيز مسلم است و آن اينكه عشق و احساسات هرگز در صورت تعددآنقدر اوج نميگيرد كه در وحدت ميگيرد . اوج |