رويدادهای آن روا نمیدارند ، مرتبا از مرد میخواهند كه عشق زن خويش رامحترم بشمارد و وجود رقبای خود را در عرصه زناشوئی تحمل كند . دنيایامروز ، اين " نابردباریها " را بنام حسادت ، تعصب ، فناتيسم و غيرهمحكوم ميكند . ای كاش جوانان ما لااقل از عمق جرياناتيكه از اين لحاظ درمغرب ميگذرد اندكی آگاهی داشتند . روشن شد كه تعدد زوجات ناشی از يك مشكل اجتماعی است نه طبيعت ذاتیمرد ، بديهی است كه اگر در اجتماعی مشكله فزونی نسبی عدد زنان نيازمندبر مردان نيازمند وجود نداشته باشد ، تعدد زوجات از ميان خواهد رفت ويا بسيار كم خواهد شد . و اگر بخواهيم در چنين شرايطی ( فرضا چنين شرايطیوجود پيدا كند ) تعدد زوجات نه كافی است و نه صحيح . برای اين منظورچند چيز ديگر لازم است . اولا عدالت اجتماعی و كار و درآمد كافی برای هرمرد نيازمند بازدواج تا بتواند به تشكيل كانون خانوادگی اقدام نمايد دومآزادی اراده و اختيار همسر برای زن كه از طرف پدر يا برادر يا شخص ديگراجبارا بعقد يك مرد زن دار پولدار در آورده نشود . بديهی است كه اگر زنآزاد و مختار باشد و امكان همسری با يك مرد مجرد برايش فراهم باشد هرگززن مرد زن دار نخواهد شد و سر " هوو " نخواهد رفت . اين اولياء زنهستند كه بطمع پول ، دختر يا خواهر خود را بمردان زندار پولدار ميفروشند. سوم اينكه عوامل تحريك و تهييج و اغوا و خانه خراب كن اينقدر زيادنباشد . عوامل اغوا ، زنان شوهردار را از خانه شوهر |