و بسازد و اسلام دستها را روی يكديگر ميگذارد و از دور اين وضع ظالمانه راتماشا میكند ؟ عقيده بسياری همينست . ميگويند : از نظر اسلام اين كار چارهپذير نيست، اين يك نوع سرطان است كه احيانا افرادی گرفتار آن ميشوند و چارهندارد ، زن بايد بسوزد و بسازد تا تدريجا شمع حياتش خاموش شود .بعقيده اينجانب ، اين طرز تفكر با اصول مسلم اسلام تضاد قطعی دارد .دينی كه همواره دم از عدل ميزند ، " قيام بقسط " يعنی برقراری عدالترا بعنوان يك هدف اصلی و اساسی همه انبيا ميشمارد ( « لقد ارسلنا رسلنابالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط » )چگونه ممكن است برای چنين ظلم فاحش و واضحی چاره انديشی نكرده باشد ؟ !مگر ممكن است اسلام قوانين خود را بصورتی وضع كند كه نتيجهاش اين باشدكه بيچارهای مانند يك بيمار سرطانی رنج بكشد تا بميرد ؟ ! موجب تأسف است كه برخی افراد با اينكه اقرار و اعتراف دارند كهاسلام دين " عدل " است و خود را از " عدليه " ميشمارند ، اينچنين نظرميدهند . اگر بنا بشود قانون ظالمانهای را تحت عنوان " سرطان " بهاسلام ببنديم مانعی نخواهد بود كه قانون ستمگرانه ديگريرا بعنوان " كزاز" و قانون ديگريرا به بهانه " سل " و قانون ديگريرا بعنوان " فلجاعصاب " و قوانين ستمگرانه ديگريرا به بهانههای ديگر بپذيريم .اگر اينچنين است پس اصل " عدل " كه ركن اساسی تقنين اسلامی است كجارفت ؟ " قيام بقسط " كه هدف انبيا است كجا رفت ؟ |