همچنين است رابطه انتخاب كنندگان و نمايندگان . اين ارتباط نيز يكارتباطی است كه بر اساس علاقه و عقيده و ايمان بايد استوار باشد . قلبو احساسات ركن اين ارتباط و اجتماع است . مردم بايد معتقد و علاقمند ومؤمن باشند به نمايندهای كه انتخاب ميكنند . حالا اگر مردمی شخصی راانتخاب نكنند نميتوان و نبايد مردم را به انتخاب او مجبور كرد هر چندآن مردم در اشتباه باشند و شخص مورد نظر در منتهای صلاحيت ، و واجدشرائط باشد . زيرا طبيعت انتخاب كردن و رأی دادن با اجبار ناسازگاراست و چنين شخصی نميتواند به استناد صلاحيت خود به دادگاه شكايت كند كهچرا مردم مرا كه چنين و چنانم انتخاب نميكنند . كاری كه در اين قبيل موارد بايد انجام داد اينست كه سطح فكر مردم بالابرده شود . تربيت آنها بشكل صحيح در آيد تا اينكه در وقتی كه میخواهندفريضه دينی خود را ادا كنند عادلهای واقعی را پيدا كنند و به آنها ارادتبورزند و اقتدا كنند ، و وقتی كه ميخواهند فريضه اجتماعی خود را ادا كنندافراد صلاحيتدار را پيدا كنند و از روی ميل و علاقه به آنها رأی بدهند واگر احيانا مردم پس از مدتی ارادت ، تغيير عقيده دادند و بسوی كس ديگررفتند و بی جهت هم اينكار را كردند ، جای تأسف و تأثر هست ، اما جایاجبار و اكراه و دخالت زور نيست . فريضه خانوادگی نيز درست مانند همان فريضه دينی و فريضه اجتماعی است. پس عمده اينست كه بدانيم اسلام زندگی خانوادگی را يك اجتماع طبيعیميداند و برای اين اجتماع طبيعی يك مكانيسم مخصوص تشخيص داده است ، ورعايت آن مكانيسم را لازم و غير قابل تخلف دانسته است . |