از بچهاش با او حرف بزنند . تمام غرور و افتخار يك زن مادر شدن اوست، و وقتی احساس كند كه شوهرش نسبت بكودكی كه او بزودی بدنيا خواهدآورد بی اعتنا است ، اين احساس غرور و افتخار جايش را به احساسحقارت و بيهودگی ميدهد ، از مادر بودن بيزار ميشود و آبستنی برايش معنیيك " احتضار " پيدا ميكند . ثابت شده است كه چنين زنانی دردهایآبستنی را خيلی بدشواری تحمل ميكنند . . . رابطه مادر و فرزند يك رابطهدو نفری نيست ، بلكه يك رابطه سه نفری است : مادر كودك پدر ، و پدرحتی اگر غايب باشد ( زن را طلاق داده باشد ) در زندگی درونی مادر ، درتخيلات و تصورات او ، و نيز در احساس مادری نقش اساسی دارد . . . "اينها بود سخنان يك بانوی دانشمند كه هم روانشناس است و هم مادر . بنيانی كه بر اساس عواطف بنا شده است اكنون درست فكر كنيد موجودی كه تا اين اندازه به عواطف و علائق قلبی وحمايت و مهربانی موجود ديگر نيازمند است ، همه چيز را با عواطف ومهربانی او ميتواند تحمل كند ، بدون عواطف و مهربانيهای او حتی فرزندبرای او مفهوم درستی ندارد ، موجودی كه به قلب و احساسات موجود ديگرنيازمند است نه تنها بوجود او ، چگونه ممكن است با زور قانون او را بهآن موجود ديگر كه نامش مرد است چسبانيد ؟ آيا اين اشتباه نيست كه ما از طرفی موجبات بلهوسی و بی علاقگی مردانرا نسبت بهمسرانشان فراهم كنيم و زمينههای |