2 - از ناحيه امتناعهای ناجوانمردانه بعضی مردان ، از طلاق زنيكه اميدسازش و زندگی مشترك ميان آنها وجود ندارد . بسيار اتفاق ميافتد كه اختلافات زناشوئی به علل خاصی بجائی ميكشد كهاميد رفع آنها از ميان ميرود ، تمام اقدامات برای اصلاح بی نتيجه ميماند، تنفر شديد ميان زن و شوهر حكمفرما ميشود و آن دو عملا يكديگر را تركميكنند و جدا از هم بسر ميبرند . در همچو وضعی هر عاقلی ميفهمد راه منحصربفرد اينستكه اين پيوند كه عملا بريده شده قانونا نيز بريده شود و هر كداماز اينها همسر ديگری برای خود اختيار كند . اما بعضی از مردان برای اينكهطرف را زجر بدهند و او را در همه عمر از برخورداری از زندگی زناشوئیمحروم كنند از طلاق خودداری ميكنند و زن بدبخت را در حال بلاتكليفی ( و بهتعبير قرآن : كالمعلقه ) نگهميدارند . چون اينگونه افراد كه قطعا از اسلام و مسلمانی جز نامی ندارند بنام اسلامو به اتكاء قوانين اسلامی اين كارها را ميكنند ، اين شبهه برای بعضی كه باعمق و روح تعليمات اسلامی آشنا نيستند پيدا شده كه آيا اسلام خواسته استكار طلاق بهمين نحو باشد ! ؟ اينها با لحن اعتراض ميگويند : آيا واقعا اسلام به مردان اجازه داده كهگاهی بوسيله طلاق دادن و گاهی بوسيله طلاق ندادن هر نوع زجری كه دلشانميخواهد به زن بدهند و خيالشان هم راحت باشد كه از حق مشروع و قانونیخود استفاده كرده و ميكنند . ميگويند : مگر اين كار ظلم نيست ؟ اگر اين كار ظلم نيست ؟ |