نظرها شبيه به روابط زن و مرد است و هرگاه ماده بخواهد با نر ديگرینزديكی كند به سختی مورد تنبيه نر خود قرار ميگيرد . دوكرسپينی در خصوصاو را نگوتانهای برنئو میگويد كه " آنها در خانوادههائی بسر ميبرند كهاز نر و ماده و كودكان آنها تشكيل میشود " . و دكتر ساواژ در موردگوريلها مینويسد كه " عادت آنها چنين است كه پدر و مادر زير درختیمینشينند و بخوردن ميوه و پرچانگی میپردازند ، و كودكان دور و بر پدر ومادر بر درختها جستن میكنند ، زناشوئی در صفحات تاريخ پيش از ظهورانسان آغاز شده است . اجتماعاتی كه در آنها زناشوئی موجود نباشد بسياركم است ، ولی كسی كه در جستجو باشد میتواند عدهای از چنين جامعهها راپيدا كند " . غرض اينست كه احساسات خانوادگی برای بشر يك امر طبيعی و غريزی است، مولود عادت و نتيجه تمدن نيست ، همچنانكه بسياری از حيوانات بطورطبيعی و غريزی دارای احساسات خانوادگی ميباشند . عليهذا هيچ دورهای بر بشر نگذشته كه جنس نر و جنس ماده بطور كلی بدونهيچگونه قيد و شرط و تعهد ولو تعهد طبيعی با هم زيست كرده باشند . چناندوره فرضی مساوی است با اشتراكيت جنسی كه حتی طرفداران اشتراكيت مالیدر ادوار اوليه چنان دورهای را ادعا نمیكنند . فرضيه چهار دوره در روابط زن و مرد يك تقليد ناشيانهای است از فرضيهچهار دورهای كه سوسياليستها درباره مالكيت قائلند . آنها ميگويند بشراز لحاظ مالكيت چهار دوره را طی كرده است : مرحله اشتراك اوليه ،مرحله فئوداليسم ، |