چرا و به چه دليل هر چيزی كه من احساس نمی كنم ، وجود ندارد ؟ - يكنقص بزرگتری در اين طرز بيان هست و آن اينكه حساب نكردهاند كه در خودطبيعت حقايق مسلم و قطعی و غير قابل انكاری هست كه ما با وجود آنكه بايكی از حواس خود آنها را درك نكردهايم از راه آثار وجودی آنها ، آنهارا شناختهايم . حيات و زندگی ، يكی از آنهاست . لازم نيست كه هرچهنامحسوس است متعلق به ماورای طبيعت باشد . ماورای طبيعت نامحسوساست ، اما هر نامحسوسی جزء ماورای طبيعت نيست . دانشمندانی كه دقيقا در اين موضوعات حساب كردهاند و دقت كاملنمودهاند به ثبوت رسانيدهاند كه خيلی از حقايق مسلم در همين جهان طبيعتكه در دامن او هستيم و در دامن او پرورش میيابيم هست و قطعا وجود داردو حال آنكه مستقيما قابل احساس و لمس نيست . مگر ما خود جسم و ماده رامستقيما احساس میكنيم ؟ آنچه مستقيما حواس ما درك میكند ، يا از نوعرنگ و شكل است يا از نوع اندازه و مقدار و يا از نوع حرارت و برودت ويا از نوع نرمی و زبری . هيچ كدام از اينها عين ماده خارجی نيست ، همهاينها عوارض و آثار ماده است . حيات و زندگی طبيعی كه برای زمين وفرزندان زمين پيدا میشود يك حقيقت مسلم و در عين حال نامحسوسی است كهما چون غرق در آثار و تجلياتش هستيم میپنداريم كه مستقيما حواس ما باخود او سر و كار دارد . ما در يك گل چه میبينيم ؟ رشد و نمو میبينيم ،خرمی و شادابی و طراوات میبينيم ، رنگ آميزی و عطر میبينيم ، و از راهوجود اينها حكم میكنيم كه زندگی در او پيدا شده . اين حكم و قضاوت مادرباره باطن اين گل كه همان حقيقت زندگی است به وسيله حواس ظاهرهنيست ، به وسيله قوه |