اين خيال درباره بخت با آن قدرت خارق العاده و عظيم از كجا پيدا شد كهتصور شده قدرت بخت از عقل ، از علم ، كار ، كوشش ، هنر ، صنعت ، زوراز همه چيز بالاتر است ؟ مبداء الهام بخش اين فكر شيطانی چيزی جز بی نظميها و پستی و بلنديهایبی جهت و اولويتهای بلا استحقاق نيست . هر وقت عدالت اجتماعی متزلزلشود ، استحقاقها رعايت نشود ، حقوق مراعات نگردد ، در تعويض مشاغلحسابهای شخصی و توصيه و پارتی مؤثر باشد ، فكر بخت و شانس و امثالاينها قوت میگيرد و توسعه پيدا میكند ، چون معنی بخت اين است كه هيچچيز شرط هيچ چيز ديگر نيست . چقدر فرق دارد كه كسی برای سعی و كوشش اثر قائل باشد ، ايمان داشتهباشد به اينكه " « ليس للانسانإلا ما سعی »" ( 1 ) و بين كسی كه بگويدهر چه زحمت بكشی از كيسهات رفته ، هيچ چيز شرط هيچ چيز نيست . چقدرفرق است بين اعتقاد " « إن الله لا يغير ما بقوم حتی يغيروا ما بأنفسهم" ( 2 ) و بين اعتقاد به بخت . اين يك مثال . بدبينی روزگار باز در آثار ادبی خودمان منطقی میبينيم تحت عنوان شكايت از روزگار .چه فحشها و دشنامها كه به روزگار داده نشده : غدار خوانده شده ، ظالم وستمگر خوانده شده . هر نام زشتی كه حكايت از جور و جفا و غدر و مكر وفريب بكند به روزگار دادهاند ،پاورقی : . 1 نجم ، . 39 . 2 رعد ، . 11 |