نام علی ، قرين عدالت علی پيشينيان را فراموشاند و بعديها را در زحمت انداخت ، مردم سيره و روش او را وسيله ملامت و سركوفت خلفا قرار میدادند . در يكی از سالها كه معاويه به حج رفته بود ، سراغ يكی از زنان را كه سوابقی در طرفداری علی و دشمنی معاويه داشت گرفت ، گفتند زنده است . فرستاد او را حاضر كردند . از او پرسيد : هيچ میدانی چرا ترا احضار كردم ؟ ترا احضار كردم كه بپرسم چرا علی را دوست داری و مرا دشمن ؟ گفت : بهتر است از اين باب حرفی نزنی . معاويه گفت : نه ، حتما بايد جواب بدهی . آن زن گفت : به علت اينكه او عادل و طرفدار مساوات بود و تو بی جهت با او جنگيدی . علی را دوست میدارم چون فقرا را دوست میداشت و تو را دشمن میدارم برای اينكه به ناحق خونريزی كردی و اختلاف ميان مسلمانان افكندی و در قضاوت ظلم میكنی و مطابق هوای نفس رفتار میكنی . معاويه خشمناك شد و جمله زشتی ميان او و آن زن رد و بدل شد ، اما بعد خشم خود را فروخورد و همان طوری كه عادتش بود آخر كار روی ملايمت نشان داد ، پرسيد : هيچ علی را به چشم خود ديدی ؟ گفت : بلی ديدم . گفت : چگونه ديدی ؟ گفت : به خدا سوگند او را در حالی ديدم كه ملك و سلطنت كه ترا فريفته و غافل كرده او را غافل نكرده بود . گفت : آواز علی را هيچ شنيدهای ؟ گفت : آری شنيدهام ، دل را جلا میداد و كدورت را از دل میبرد |