هست يا نيست ؟ نه اينكه آيا اين حق به آنها میرسد يا خير ؟ صورت مسألهبكلی عوض میشود . مثلا میگوييم " سربازی " تكليف است نه حق لهذامیگوييم " سرباز وظيفه " نمیگوييم " حق سربازی " . اگر بنا شود ازعناوين سوء استفاده نشود و خالص عمل شود ، معلوم میشود همه اينها تكليفاست نه حق . شرايط تكليف هم غير از شرايط حق است . برای علی كه هيچگونه سوء استفادهای از خلافت نمیكرد ، خلافت و حكومت تكليف بود نه حق .اگر بنا شود از تكليف و وظيفهای استفادههای نامشروع بشود هر تكليفی رامیشود به غلط نام حق رويش گذاشت . اگر نماز خواندن كه صددرصد تكليفاست مورد سوء استفاده واقع شود و منبع درآمد زندگی كسی بشود از نظر آنشخص استفاده جو نماز خواندن يا امامت جماعت حق است نه تكليف ،بزرگترين حقها هم ممكن است باشد ، اما حقيقت اين طور نيست . وقتی علی مرتضی ( ع ) را میبينيم كه حتی حاضر نيست اين قدر از عنوانخود استفاده كند كه وقتی چيزی میخواهد بخرد از كسی میخرد كه او را نشناسد- مبادا به احترام مقام خلافت به او ارزانتر بفروشد - بايد بگوييم حتیخلافت هم تكليف است نه حق ، چه تكليفی ، كه بالاتر از آن تكليفی نيست ،از تكليف هم بالاتر است ، رياضت است . در روزهای گرم میآمد بيرون دارالاماره و در سايه مینشست ، مبادا مراجعهكنندهای بيايد و در آن هوای گرم به او دسترسی پيدا نكند . اين در واقعرياضت بود ، پر مشقتترين تكليفها بود . در نامهای به قثم بن عباس كه از طرف خودش والی حجاز |