درونی هم برای شناخت دارد يا نه ؟ كه همان مسئله عقل ، فطريات عقلی ومستقلات عقليه است . مكتبهايی میگويند [ يك چنين منبع درونی ] داريم ومكتبهايی آن را نفی میكنند . بعضی از مكتبها به عقل مستقل از حس قائلندو بعضی مكتبهای ديگر به عقل مستقل از حس قائل نيستند كه اين در بحثهایآينده ما آشكار میشود . منبع سوم همان بود كه در جلسه گذشته به عنوان قلب و دل ذكر كرديم .نبايد تعبير ابزار میكرديم ، بايد تعبير منبع میكرديم . مسلما هيچ مكتبمادی اين منبع را قبول ندارد و به رسميت نمیشناسد ، زيرا اگر ما دل رامنبع بدانيم - در حالی كه انسان در ابتدا كه متولد میشود هيچ چيز نمیداندو در دل او چيزی وجود ندارد - و قبول كنيم كه به دل پارهای الهاماتمیشود ( كه وحی درجه كامل آن است ) اين مساوی با قبول كردن جهانی ماوراءجهان ماده و طبيعت است ، چون طبيعت آن نوع الهامات را نمیتواند بهانسان بكند . سنخ الهام ، سنخ ماورائی است . آنگاه بايد بحث ابزار شناخت را به اين شكل طرح كنيم : يكی از ابزارحواس است ، ولی حواس ، ابزاری برای منبع طبيعت است . با اين ابزاراست كه انسان شناخت را از طبيعت میگيرد . ابزار دوم شناخت ، استدلالمنطقی ، استدلال عقلی - آنچه كه منطق آن را قياس يا برهان مینامد -میباشد كه يك نوع عمل است كه ذهن انسان آن را انجام میدهد . ابزار دومزمانی معتبر است كه ما عقل را به عنوان يك منبع بشناسيم . كسانی كهمنبع را منحصر به طبيعت میدانند و ابزار را منحصر به حواس ، منبع عقلرا انكار میكنند و قهرا ارزش ابزار قياس و برهان را نيز انكار میكنند .تا به |