برای بشر شناختن ممكن است ( 1 ) ؟ آقای پيرهون گفت : شناخت و معرفتغير ممكن است ( به همان دليلی كه عرض كردم ) . البته مچ آقای پيرهون راديگران گرفتهاند . خود ما در پاورقيهای اصول فلسفه يك جا اين مچ راگرفتهايم . به آقای پيرهون چنين میگويند : تو میگويی حس خطا میكند بهدليل اينكه من گاهی میبينم چشمم لوچ میشود يك آدم را دو كله میبينم ،چوب را در ظرف آب ، شكسته میبينم ، و از اين قبيل . تو كه میگويی منمیبينم كه حس خطا میكند ، آنجا كه میبينی حس خطا میكند آيا میدانی كهحس خطا میكند يا باز هم شك داری كه حس خطا میكند ؟ آنجا كه میگويیوقتی از خواب بلند میشوم و چشمم را میمالم ، بينی كسی را كه مقابل منايستاده دو تا میبينم ، چشمش را چهار تا میبينم ، و میگويی اين اشتباهاست ، آيا میدانی كه اشتباه است يا احتمال میدهی كه اشتباه است ؟میگويد : نه ، میدانم كه اشتباه است ، او كه دو تا كله يا دو تا بينیندارد . پس تو خودت اين خطا را با يك يقين پيدا كردی ، تو چطور میگويیمن به معرفت دست نيافتم ؟ ! اين خودش يك معرفت است . وقتی میگويیعقل در فلان جا اشتباه كرده است ، با جزم میگويی اشتباه كرده ، يعنیمیدانم كه اشتباه پاورقی : 1 - اين شناختن مساوی با يقين است ، و الا شك كه شناختن نيست .شناخت يعنی به نقطهای برسم كه فكر كنم چنين است و شك نكنم در اين كهآنچه كه فكر میكنم چنين است ، درست است . در درست بودن آن شك نكنم ،زيرا اگر شك كنم ديگر برای من شناخت نيست ، " آيا " است . " آياچنين است " ، " نمیدانم " ، " شايد هست " ، " شايد نيست " ،حرف " لا ادری " هاست . شناخت آنوقت شناخت است كه شك در آن نباشد، اگر شك باشد " لا ادری " میشود . |