زندگی كرده است ، در تقيه زندگی كرده است و سالها در جائی بوده كهآسمان را نمیتوانسته ببيند برای اولين بار چشمش به يك ستاره طالعمیافتد ، میگويد : هذا ربی ؟ ( وقتی كه چيزی را مثل خودش میبيند میفهمدكه انسان است و نمیتواند رب او باشد ) . آيا آن كه مرا تربيت میكند ،تغيير و حركت میدهد ، آن نيروی حاكم بر وجود من همين است ؟ « فلما افلقال لا احب الافلين »( 1 ) . تا افول و تغيير كرد گفت : اين هم كه مثلمن متغير و ناثابت است ، مقهور و مربوب است ، معلوم است اختيارشدست خودش نيست . چشمش به ماه كه افتاد ديد درخشانتر است ، گفت : [رب من ] همين است . لحظاتی بعد ماه جايش را عوض كرد ، گفت : اين هممثل من جزئی است ، گويا دارد وظيفهای را انجام میدهد ، اين هم تحتتأثير قدرت و قوه ديگری است . بعد كه خورشيد طلوع كرد گفت : [پروردگار من ] همين است . ولی بعد ديد كه نيرترين و روشنترين ستارگان هممقهور است . يكمرتبه گفت ( 2 ) . پس تمام آنچه از اين جنس است مثلخودم هستند ، تمام ما شهادتيم ، تمام اين عالم ظاهر است ، به منزلهقسمت پيدای آن هندوانه است ، قسمت اعظم اين هندوانه ، قسمت ناپيدایآن است . « انی وجهت وجهی للذی فطر السموات و الارض حنيفا و ما انا منالمشركين »( 3 ) . من چهره خودم را متوجه آن حقيقتی كردم كه تمام علويهاو سفليها را میچرخاند ، آن غيبی كه در ماورای اينهاست . از نظر ماهيت شناخت شناسی ، ميان شناخت فرويدی و پاورقی : . 1 سوره انعام ، آيه . 76 . 2 سودا چنين خوش است كه يكجا كند كسی . . 3 سوره انعام ، آيه . 79 |