نيست كه تبديل به تغييرات كيفی میشود . آب اگر تدريجا حرارتش بالامیرود ، تغيير كمی پيدا نكرده است ، تغيير كمی آب يعنی اضافه شدن يا كمشدن حجم آن ، و يا مثلا اضافه شدن يا كم شدن عدد آن . حرارت بالا میرود ،تغيير كمی با ميزان الحراره نشان داده میشود . اين [ ماده درون ] ميزانالحراره است كه تغيير كمی پيدا میكند نه آب ، آب تغيير كيفی پيدامیكند . پس از آنكه آب به بخار تبديل شد ، آب تغيير كيفی پيدا نكرده ،تغيير ماهيتی پيدا كرده است . خواصش به كلی عوض شده و چيز ديگریگرديده است . به هر حال اين را " گذرا از كميت به كيفيت " مینامند .مائو در رساله خودش ، و ديگر ماركسيستها وقتی كه به اينجا میرسند كهچگونه شناخت احساسی و سطحی كه معلول رابطه مستقيم ذهن با عالم عين است( چون معلول ، رابطه مستقيم [ با علت دارد ] اگر بگوئيم " شناخت "حرف درستی گفتهايم ) تبديل به يك شناخت ديگر يعنی شناخت منطقی میشود، میگويند اين از باب عبور از كميت به كيفيت است . اينجاست كه بايدبه آنها گفت اگر واقعا اينجا تبديل كميت به كيفيت شده باشد ، يعنیواقعا اين شناخت تغيير ماهيت داده باشد ، پس هيچ پيوندی ميان شناختمنطقی و شناخت سطحی ، و هيچ پيوندی ميان شناخت منطقی و عالم عين وجودندارد ، چرا ؟ زيرا وقتی عالم عين به عالم ذهن بيايد - عالم عين وجودندارد ، چرا ؟ زيرا وقتی عالم عين به عالم ذهن بيايد مثلا مانند تصاويردستگاه فيلمبرداری صورت برداری شود - صورتها تغيير ماهيت میدهد ، وقتیتغيير ماهيت بدهد اصلا رابطهاش با عالم عين قطع میشود . هم رابطه شناختمنطقی با شناخت سطحی ، و هم رابطه شناخت منطقی با عالم عينی قطع میشود، يعنی |