باب شناخت دارد . اين است كه ما قبل از بحث درباره ايدئولوژيها ،مكتبها و جهانبينیها بايد تكليف مسئله شناخت را روشن كنيم . عرض كردم به آن اندازه كه امروز اين مسئله اهميت پيدا كرده است ، درجهان ديروز به اهميت اين مسئله پی نبرده بودند ، ولی مسئله شناخت يكمسئله بسيار قديمی است و بيش از دو هزار سال از عمر آن میگذرد . درفلسفه و حكمت اسلامی ، ما بابی تحت عنوان " نظريه المعرفه " يعنی "نظريه شناخت " نداريم ، ولی اغلب مسائلی كه در باب شناخت مطرح استبه طور متفرقه در مسائل مربوط به علم و ادراك و عقل و معقول ، مسائلمربوط به وجود ذهنی و مسائل مربوط به نفس و كيفيات نفسانی [ مطرح شدهاست . ] بنابراين از قديم به اهميت اين مسئله كم و بيش پی برده بودند، ولی امروز فلسفههای دنيای جديد بيشتر و بيشتر در اطراف نظريه شناختدور میزند . ما نمیخواهيم همه مسائل مربوط به شناخت را مطرح كنيم ، ضرورت همندارد ، لااقل مسائل مهمش را طرح میكنيم برای اينكه سخنمان نظمی داشتهباشد . امكان شناخت اولين سخن در باب شناخت كه از قديم مطرح بوده و امروز هم مطرح استاين است كه اصلا آيا شناخت ممكن است ؟ آيا میشود جهان را شناخت ؟ آيامیشود انسان را شناخت ؟ آيا میشود هستی را شناخت ؟ عدهای از بيخ منكرند، میگويند شناخت برای |