شيربرنج ] . پرسيد شيربرنج مثل چيست ؟ گفت : مثل گردن غاز ( چون گردنغاز سفيد است به گردن غاز تعريف كرد ) . گفت گردن غاز چگونه است ؟دست خودش را پيش كشيد و گفت : گردن غاز چنين چيزی است . گفت :فهميدم ، پس شيربرنج يك چنين چيزی است . به كور مادرزاد محال است انسان بتواند بعضی چيزها را بشناساند ، چون" من فقد حسا فقد علما " . به كر مادرزاد محال است انسان بتواند صوت، موسيقی يا آهنگ را بشناساند ، و همچنين هر كسی كه فاقد هر حسی باشد .بنابراين در اينكه حس يكی از مبادی شناخت است شك و ترديدی نيست ،ولی آيا حس برای شناخت كافی است ؟ نه . وقتی كه ما درجات شناخت رابيان میكنيم ، خواهيم گفت كه چرا حس كافی نيست ، يعنی حس شرط لازمشناخت هست ، اما شرط كافی برای شناخت نيست . نقش قوه عاقله در شناخت علاوه بر حواس ، انسان نياز به يك امر و يا امور ديگری دارد . انسانبرای شناختن ، به نوعی تجزيه و تحليل و گاهی به انواع تجزيه و تحليل نيازدارد . تجزيه و تحليل ، كار عقل است . تجزيه و تحليلهای عقلی ، دستهبندیكردن اشياء در مقولههای مختلف است . اين كار به اصطلاح با تجزيه صورتمیگيرد . و همچنين است تركيب كردن به شكل خاصی ، كه منطق عهدهداركارهای تحليلی و كارهای تركيبی است ، و خود اين داستانهايی دارد . مثلااگر ما فی الجمله با مسائل علمی آشنايی داشته باشيم ، به ما اينطورمیگويند |