منطق به وجود آمد . علم منطق ، علمی است كه [ پايه ] نظريه شناخت است. يعنی در همين نظريه امكان شناخت و عدم امكان شناخت ، آن كه گفتشناخت ناممكن است حسابش را يكسره كرد ، و آنكه گفت شناخت ممكن است، دنبال يك معيار رفت برای اينكه شناخت غلط را از شناخت صحيح تشخيصدهد و معياری برای تميز دادن شناخت غلط از شناخت صحيح در كار باشد .حال منطق تا چه اندازه از عهده اين مسؤوليت و اين وظيفه خود برآمده است، مسئلهای است كه اگر بخواهيم وارد آن شويم از مسائل مهمتر باز میمانيم( 1 ) . ما بايد ببينيم كه قرآن در اين باره چه میگويد ؟ آيا قرآن معتقد استكه شناخت ممكن است يا قرآن هم میگويد شناخت ممكن نيست ؟ تازه وقتی كهشناخت ممكن باشد ، چون قرآن است و مذهب است ، خود شناخت درايدئولوژی ممكن است حكمی داشته باشد و آن حكم اين است كه آيا شناختمشروع است يا ممنوع ؟ آيا شناخت جايز است يا ناجايز ؟ دو مسئله است [يكی اينكه آيا شناخت ممكن است يا ناممكن ؟ و ديگر اينكه آيا شناختجايز است پاورقی : . 1 چون ما میخواهيم به اين مطلب برسيم كه آيا اين مكتب الهی - اينجهانبينی الهی كه جهانبينی ماست و ايدئولوژی ما بر پايه اين جهانبينیبنا شده است - بر اساس چه معيارهايی از مسئله شناخت بنا شده است ؟مسئله عمده ما اين است . مسائل ديگر برای ما بيشتر جنبه مقدماتی دارد ،يعنی آنها را تا آن حد مطرح میكنيم كه برای ما لازم باشد و الا اگر بخواهيممسئله منطق را مطرح كنيم منطق صورت داريم ، منطق ماده داريم ، و منطقارسطو مدعی است كه من منطق صورت هستم ، و آيا منطق ارسطو از عهده كارخودش بر آمده است يا برنيامده است ، خودش چندين جلسه وقت میخواهد وضرورتی برای بحث ما ندارد ، زيرا اين بحثها فعلا بين ماديون و الهيونمطرح نيست . |