اهميت دارد ) . میرود و دشمن را به خاك میاندازد . چقدر برای علیافتخار است ! حالا ما خيال میكنيم كه علی به افتخاراتش فكر میكند . يكحادثه پيش میآيد كه میبينيم علی ( ع ) در همان حال در حال سير و سلوكالی الله است ، همه را فراموش كرده و متوجه خداست ، مراقب است كهيك ذره غير خدا در قلبش راه پيدا نكند ، يعنی در حال سلوك عرفانی است. اين است عرفان اسلام . سر دشمن را میخواهد برای خدا ببرد . او به صورتعلی ( ع ) تف میكند . چون بشر است اندكی احساس ناراحتی میكند . زود ازجايش بلند میشود ، چند قدم راه میرود و بعد میآيد . دشمن میگويد چرااينطور كردی ؟ اگر میخواستی مرا بكشی چرا همان اول نكشتی ؟ میفرمايد : توبه صورت من تف كردی و من ناراحت شدم ، ترسيدم خللی در نيت من رسوخپيدا كند و در جهاد عرفانی من كوچكترين خدشه و خللی وارد شود . پس اينها دو عالم جدا از يكديگر نيستند كه ما يا اين طرف را بچسبيميا آن طرف را ، يك روز به اين طرف بچسبيم و طرف ديگر را كنار بزنيم وروز ديگر عكسش را انجام دهيم و مدام بگوييم اين حرفها دروغ است ، اينهاذهنيت گرائی است ، اينها درون گرائی است ، اسلام عينيت گراست ، اسلامطبيعتگر است ، پيامبر آمده كه بشر را از درون گرائی متوجه برون گرايیكند ! نه ، اينطور نيست ، درون گرايی و برون گرايی اسلام دوش به دوشيكديگر و جدائی ناپذيرند . آن درون گرايی كه متوجه برون نباشد از نظراسلام درون گرايی نيست ، عرفان نيست ، معنويت نيست ، هجرت به سوی خدانيست . همچنين اسلام آن فعاليت عملی بيرونی را كه متوجه |