است ) . عارف به فيلسوف میگويد : آقای فيلسوف ! من با پاك كردن قلب خودم ،با صاف كردن قلب خودم ، با پاكيزه كردن نفس خودم ، جهان را بهتر از تومنعكس میكنم . تو میگويی فلسفه ، صيروره الانسان عالما عقليا مضاهياللعالم العينی ( 1 ) ، تو میگويی هو العلم بحقائق الاشياء علی ما هی عليه( 2 ) ، تو برو جان بكن ، هر چه میخواهی از اين تلاشها بكن ، من خودم رادر مقابل عالم صاف میكنم ، آئينهای میشوم در مقابل عالم ، هيچ نقشی درخودم رسم نمیكنم ، تو برو اين ضابطه و آن قاعده را بخوان و در خودت نقشببند ، من در خودم هيچ نقشی نمیبندم ولی خود را پاك میكنم ، آنوقت جهاندر من نقش میبندد و جهان را میبينم . بوعلی كه يك فيلسوف است و پری به اين حرفهای عرفانی اهميت نمیدهدوقتی به يك حرفی میرسد كه نمیشود يك برهان نظير برهانهای رياضی و فلسفیخيلی خشك بر آن اقامه كرد ، پاورقی : . 1 [ عبارتی است كه در تعريف فلسفه گفتهاند و معنای آن چنين است :فلسفه عبارت است از اينكه انسان عالمی عقلی كه نموداری از عالم عينی وخارجی است گردد ] . . 2 [ يعنی فلسفه عبارت است از علم به حقايق اشياء آنطور كه هستند ]. |