در آن زمان دنيای مسيحيت به دين مسيح چسبيده بود و دنيای اسلام به طورنسبی به دين اسلام . از وقتی كه ما اسلام را رها كرديم و شما مسيحيت رارها كرديد ، [ ما رو به انحطاط گذاشتيم و شما رو به پيشرفت ] ، بعد ازجنگهای صليبی و رفت و آمدهای ميان شرق و غرب و انتشار سفرنامهها [ دركشورهای مسيحی ] و رابطهای كه با تمدن اندلس ( تمدن اسپانيا ) پيداكرديد و دانشجويانی به آنجا فرستاديد و اقتباسهائی كرديد ، و بعد از آنكه معيارهای مسيحيت را شكستيد و به معيارهای اسلام روی آورديد ، [ دنيایشما به ثمر نشست ] . اصلا پيدايش مذهب پروتستان ( 1 ) معلول برخورد شمابا دنيای اسلام بود . از آن روزی كه شما مسيحيت را رها كرديد و معيارهایديگری را كه مال بيرون دنيای مسيحيت بود و بيش از پنجاه درصد آن را ازدنيای اسلام گرفته بوديد به كار گرفتيد دنيای شما به ثمرات ثمربخشی رسيد، و از آن روزی كه ما واقعيت و حقيقت اسلام را رها كرديم و فقط يك قشرو پوستهای از آن برای ما باقی ماند بدبخت شديم ، به خيال خودمان اسلام درميان ما عمل میشود ولی اسلام در ميان ما عمل نمیشود . بنابراين صحت فرضيه را عمل نشان میدهد ولی به شرط اين كه روشن شودفرضيه ديگری در كنار آن وجود ندارد . هميشه در مسائل اجتماعی اينطور است. بسيار ساده انديشی است كه وقتی در دنيا میبينيم مردمی وابسته به يكمكتب ، پيروزيهايی كسب میكنند ، فورا آن پيروزيها را صددرصد برای آنمكتب بدانيم ، بسا پاورقی : 1 . Protestant |