خونی ، در غير ماه حرام اگر به يكديگر میرسيدند ، البته همديگر را قتلعام میكردند ولی در ماه حرام به احترام اين ماه اقدامی نمیكردند .پيغمبر خواست از همين سنت جاهليت در ماه حرام استفاده كند و برود واردمكه شود و در مكه عمرهای بجا آورد و برگردد . هيچ قصدی غير از اين نداشت. اعلام كرد و باهفتصد نفر و به قول ديگر با هزار و چهارصد نفر - ازاصحابش و عده ديگری حركت كرد ، ولی از همان مدينه كه خارج شدند محرمشدند ، چون حجشان حج قران بود كه سوق هدی میكردند يعنی قربانی را پيش ازخودشان حركت میدادند و علامت خاصی هم روی شانه قربانی قرار میدادند ،مثلا روی شانه قربانی كفش میانداختند - كه از قديم معمول بود - كه هر كسیمی بيند بفهمد كه اين حيوان قربانی است . دستور داد كه اينها كه هفتصدنفر بودند هفتاد شتر به علامت قربانی در جلوی قافله حركت دهند كه هر كسیكه از دور میبيند بفهمد كه ما حاجی هستيم نه افراد جنگی . زی و همه چيز ،زی حجاج بود . از آنجا كه كار ، مخفيانه نبود و علنی بود ، قبلا خبر بهقريش رسيده بود . پيغمبر در نزديكيهای مكه اطلاع يافت كه قريش ، زن ومرد و كوچك و بزرگ ، از مكه بيرون آمده و گفتهاند : " به خدا قسم كهما اجازه نخواهيم داد كه محمد وارد مكه شود " . با اينكه ماه ، ماه حرامبود ، اينها گفتند ما در اين ماه حرام میجنگيم . از نظر قانون جاهليت همكار قريش بر خلاف سنت جاهليت بود . پيغمبر تا نزديك اردوگاه قريشرفت و در آنجا دستور داد كه پايين آمدند . مرتب رسولها و پيامرسانها ازدو طرف مبادله میشدند . ابتدا از طرف قريش چندين نفر به ترتيب آمدندكه تو چه میخواهی و برای چه آمدهای ؟ پيغمبر |